مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ
مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ

دیدار از شهر اولین ها

  با یاد و نام خدا 

  قرار است در بهمن ماه امسال، گروهی از دانشجو معلمان دانشسرای مقدماتی مسجدسلیمان که در سالهای ابتدای دهه ی شصت در این مرکز درس خوانده و فارغ التحصیل شده اند به همراه تنی چند از اساتید آن زمان دانشسرا، در یک گردهمایی دو روزه در روزهای 19 و 20 بهمن ماه شرکت کنند. ضمن استقبال از چنین پیشامد خوبی، آرزو می کنم این عزیزان که امروزه در سنین بالا هم هستند، از این برنامه لذت ببرند و یک بار دیگر خاطرات خوش آن دوران درذهنشان تداعی گردد. با آرزوی سلامتی برای همه ی دوستان و موفقیت برای گروه تدارکات که از همکاران فرهنگی هستند. 

پل لالی

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از پل قدیمی لالی هنگام رفتن به زیرآب. با احداث سد گتوند، پل قدیمی لالی به زیرآب رفت. 

 

عکسی و خاطره ای

  با یاد و نام خدا 

  عکسی و خاطره ای  

  عکسی از دانشجو معلمان دانشسرای مقدماتی مسجدسلینمان  

عکسی و خاطره ای

   با یاد و نام خدا 

   عکسی و خاطره ای 

  عکسی از چند نفر از دانشجو معلمان دانشسرای مقدماتی مسجدسلیمان. با سپاس از دوست خوبم جناب امیرصمیمی که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

 

 

عکسهایی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  این عکسها را قبلا روی وبلاگ گذاشته بودم ولی به علت اعتراض همشهری خوبم آقای نظریان مجددا روی وبلاگ گذاشته تا ادای امانت کرده باشم. ایشان عکسهای دیگری هم فرستادند که کیفیت لازم را نداشتند. امیدوارم بتوانم آنها را اسکن کرده و با کیفیت خوب در وبلاگ قرار دهم. اینگونه عکسها بخشی ار تاریخ حمل و نقل در مسجدسلیمان هستند. 

    

چاه شماره یک مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  امروز پنجم خردادماه، سالروز به نفت رسیدن چاه شماره ی یک مسجدسلیمان است. به همین دلیل این مطلب درباره ی چاه شماره ی یک را که سال 1386 روی وبلاگ گذاشته بودم، مجددا روی وبلاگ می گذارم. 

 

  چاه شماره یک مسجدسلیمان

  تاریخچه

  در مورد این مسئله که در ایران  نفت از چه زمانی شناخته شده یا مورد استفاده قرار گرفته است،  اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از باستانشناسان عقیده دارند آتش مـقــدس آتشکده ی آذرگشسب در زمان ساسانیان که دائما روشن بوده، در حقیقت از منـابـع زیـرزمـیـنـی تــامین می شده است و علت تداوم این آتش هم همان منابع زیرزمینی بوده است. بـنا به گفته ی افراد قدیمی و کهنسال، قبل از اکتشاف و حفر چاه در مسجدسلیمان که در آن زمان محل عبور عشایر بوده و در محله دره خرسان که اخیرا به علت نشت مواد نفتی تخلیه شده، نفت خام به صورت مایع سیاه ، بدبو و غلیظی در گودال ها و زمینـهای ناهـمـوار از زمین می جوشیده  است . اروپاییان و  به ویژه  انگلیسیها که به وجود نفت پی برده و از استخراج نفت در پنسیلوانیا اطلاع داشتند، به وجود آن در منطقه فعلی مسجدسلیمان پی برده ودر صدد استخراج و بهره برداری برآمدند. لازم به ذکـر است  که  ابـتـدا این امر در کرمانشاه اتفاق افتاده و فعالیتهایی هم صورت گرفته بوده است از جمله حفر چاه در منطقه ی  مامازن کرمانشاه که البته به نفت نرسیده بود.

  به هر صورت امتیاز بهره برداری نفت به یک مهندس انگلیسی  به نام  ویلیام ناکس دارسی  واگذار شد. فعالیتها و اقدامات دارسی بعد از چندین مرحله عدم موفقیت سرانجام به نتیجه رسید. حفاری چاه شماره یک در تاریخ  ۲۳  ژانویه  ۱۹۰۸ مـیـلادی برابر با سوم بـهمن ماه ۱۲۸۶ شمسی آغاز و در تاریخ ۲۶ ماه مه  ۱۹۰۸ میلادی برابر با پنجم  خـرداد ۱۲۸۷ شمسی ساعت ۴ بامداد  در عمق۳۶۰ متری به نفت رسید. تولید روزانه آن ۸۰۰۰  گالن برابر ۳۶۰۰۰ لیتر بوده است. به این ترتیب اولین چاه نفت در ایران به بهره بـرداری رسید  و حـیـات سیـاسـی، اقـتـصـادی و اجتماعی جدیدی آغـاز و کشورمان وارد دوران تازه ای گـردید. پس از آن چاهها یکی پس از دیگری حفر و مورد بهره برداری قرار گرفت. مـجـمـوع چـاهـهـای حـفــاری شده  در مسجدسلیمان به ۳۱۶ حلقه می رسد.

  وجود  نفت و منابع  نفتی  سبب ایجاد کار و حرفه در این شهر شد ودر نتیجه مردم اقصی  نـقاط ایران که بر خلاف امروز اکثرا  فاقد شغل و حرفه ی ثابتی بودند، به این شهر هجوم آورده  و مشغول کار شدند به همین علت به هر جای این کشور که بروید یا از کارکنان قدیمی شرکت نفت و  یا از فرزندان آنها را می بینید. خالی از لطف نیست که در ایـنـجا گوشه ای از خاطرات یکی از نیروهای انگلیسی را بخوانیم  . او بعد از فوران چاه می نویسد : (  نفت  از چاه با  فشار زیـادی فـوران کـرد ایـن صحـنـه موجـب شادی حـفـاران و کارگران شد که شروع به رقصیدن دور دکل کردند و از خود صداهای عجیب و غـریب در می آوردند- احـتـمـالا گـالـه می  زدند چون کارگران محلی، بـخـتـیـاری بوده و با گاله زدن ابـراز شادمانی می کردنـد - و هـلهله میکردند ) .انگلیسیها همیشه با احترام از چاه شماره یک یاد کرده و می کنند  چون  اولا  بـه  کار  خود ارج می گذارند و دومـا خوب می دانـنـد نفـت این چاه و این منطقه، چـه خـدمت بزرگی به امپراطوری بریتانیا کرده است. متاسفانه مانند دیگر کشورهای جهان سوم، مـردم مــنطقـه از مـواهـب این  نعمت الهی  بی بهره بودند وآنچه هم به آنها می رسید در حقیقت  نـوعـی صدقه بود. برای مثال :  از  گازی  که  از  منطقه ی  نفت سفید  بـرای کار پالایشگاه  بی بیان  انـتـقال داده می شد حدود  یک چهارم  آن را برای مصارف شخصی کارکنان معمولا  عـالیرتبه اختصاص داده بودند و در محدوده ی  مناطق کارگری نشین یا منازل معروف به بیست فوتی  در هـر منطقه با آجـرهای نسوز یک اجـاق بزرگ می ساختند و روی آن یک صفحه ی چد نی قـرار می دادند -  بخارهای   قــدیمی عـمـومی که افـراد مسن کاملا به یاد دارند - که علاوه بر کارگران و خانواده هایشان  بقیه نیز  استفاده می کردند. البته بعد از سال ۱۳۳۲  در منازل جدیدی   که برای کارگران ساخته شد از گاز برای مصارف خانگی استفاده  می شد. از این گذشته  در بعضی مناطق که منازل کارگری نبود، گودال هایی حفر کرده وهر از گاهی مـقداری  مازوت یا نفت سیاه در آن می ریختند ( شاید ازروی خیرخواهی و یا برای تمسخر). معـمولا زنان برای جمع آوری نفت به این گودال ها هـجوم می آوردند و هـرکدام سعی داشتند نفت بیشتری را در بشکه  یا ظروف دیگر جمع آوری کنند و در انتها علاوه بر مصرف خودشان هر بشکه را معمولا در اوج قیمت،  به یک تـومـان بفروشند ( سال 1346 ش ) وحال  آنـکه، بیش از همان  مبلغ  را  باید مواد شوینده مصرف می کردند  تا  خود را  تـمـیـز کنند ( البته اگر امکاناتی برای نظافت داشتند )  که  این هم از برکات زندگی در کنار منابع نفت و گاز بود. من خود شاهد  بسیاری  از این  موارد  بوده ام و باور کنید در بعضی مواقع برخورد و دعوای زنانه  بر سر مقدار نفت بیشتر، سبب شده بـود که همدیگر را درون  نفت  سیاه  حسابی  مشت ومال  بدهند واز پـاره کـردن  لـبـاس و حرفهای  نامربوطی که به هم می زدند چیزی نگویم بهتر است .

اینجا بود که شاعر محلی گفته است :

             سرنفت جـاونـد مه تـکـه زنـم تش        تو بگو مو به چنس دل بکنم خش

             واخوتون غیرت کنین  دیو  درارین         زی همه نفت ،  طلا  هونه  ورارین

  از مسئله دور افتادیم . بعد از اتمام نفت چاه مذکور، دکـل و تمام وسایـل آن به همان شکل باقی گذاشته  شد تا مکانی  برای  بازدید کنندگان  باشد  و  اخیرا هـم در فهرست آثار مـلی به ثبت رسیده است.  طی یـکـی دوسال گـذشته قــرار شد  ایـن  محــل به  مـوزه ی نفت  تبدیل شود و  اقداماتی هم صورت گرفته است. البته منابع  نفتی مسجدسلیمان هـنـوز نفت دارند و بعضی هم مورد بهره بـرداری قـرار گرفته اند ولی نفت بقیه به شکلی  است کــه استخراجشان هزینه ای بیش از تولید دارد واز نظر اقتصادی مقرون به صرفه نیست .

  آنچه به عنوان یک سوال همیشه در ذهنم باقی مانده این است که چرا کسی به خود  اجازه  نـمـی داد  بـپـرسد درحالـیکه ایـرانـیـان صاحبان اصلی ایـن منـابع هستند، عده ی معدودی که   معمولا خارجی  هم  بودند  بـاید در باره ی آن تصمیم بگیرند و به مردم امـرونهی کنند و دیگر ایـنـکه چرا در شروع کار که مسجدسلیمان جاده ای نداشت مسئولین بـرای  دیدن آن با رنج و مشقت به اینجا می آمدند ولی حالا ایـنـگونه متروک  و  مهجور مانده است؟

  سه ماه دیگر صد سال می شود که دکل چاه شماره یک نصب و مشغول  کار شده است. در  این مدت تنها نوزادی بوده که در گوشش اذان نگفته اند  ولی  بیش از  همه  صدای  اذان را شنیده است. اقـتـدار انگلیسیها،  ماجرای سی تیر،  کودتای 28 مرداد، اجـحـافاتی که در حق مردم می شد، ریخت و پاشهای مسئولین وقت شرکت نفت،  انـقـلاب اسلامی،  بمبارانهای هوایی وموشکهای عراقی و به عبارتی  تمام وقایعی که در این مکان روی داده را دیده است اما هنوزهم ایستاده و به ماهم درس ایستادگی  در برابر ناملایمات را می دهد.

  در خاتمه لازم است  از  افـرادی  یاد  کنیم  که درابتدای راه در صنعت نفت فعالیت کـرده و با آن مشکلات و کمبودها  توانستند کار را به سرانجام برسانند. از آنجا که احتمالا دیگر در بین  ما نیستند به روحشان درود می فرستیم و یادشان را گرامی می داریم .    

عکسی از مسجدسلیمان - استخر نفتون

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از استخرقدیمی نفتون 

  

  با تشکر از دوست و همشهری خوبم آقای نظریان که این عکس را در اختیارم گذاشتند

  با یاد و نام خدا 

  بدون شرح 

  این تصویر را نمی دانم از کجا گرفته ام یا چه کسی برایم فرستاده است. به دلم نشست و روی وبلاگ گذاشتم. امید که صاحب آن برمن ببخشد.  

عکسی از مسجدسلیمان - سینما تابستانی نفتون

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از مسجدسلیمان - سینمای تابستانی نفتون

 

 

  این عکس از من نیست و یادم نمی آید چه کسی آنرا برایم فرستاده است. به هر حال از صاحب عکس که آن را گرفته عذرخواهی می کنم اگر به اصطلاح کپی رایت را رعایت نکرده ام. باور کنید اگر پیام بدهد و از من بخواهد، این پست را هم حذف خواهم کرد. 

  این عکس را به یاد گذشته روی وبلاگم گذاشته ام، به یاد روزهایی که پیاده از مسیر مال شنبه .پانسیون خیام پیاده به نفتوتن رفته و برمی گتیم تا فیلمی را تماشا کنیم. بادش بخیر 

خاطراتی شیرین و تلخ از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا

  خاطراتی شیرین و تلخ از مسجدسلیمان

  تابستان و کارکردن ما

  این بخش از خاطرات شیرین وتلخ از مسجدسلیمان را قبلا روی وبلاگ نگذاشته بودم و حقیقتش را بخواهید زیاد هم تمایلی به این کار نداشتم ولی بالاخره تصمیم گرفتم این کار را بکنم.

  تابستان که می شد، بعضی از بچه ها که معمولا بزرگتر از بقیه بودند، برای تامین مخارج زندگی کار می کردند، عده ای شیرینی فروشی، بعضی بستنی فروشی، تعدادی وردست بنا  و برخی هم  سرتاسری می فروختند ( فروش سرتاسری و جرزدن بچه ها هم داستان خودش را داشت ).

  یادم می آید بعداز اعلام نتایج و تعطیل شدن دبیرستانها، پسر همسایه مان طبق روال هر سال تصمیم داشت کار کند و از آنجا که کار کارخانه ی تانک سازی تلخاب تازه آغاز شده بود، می خواست در آنجا کار کند. من هم به سرم زد که کار کنم. مرحوم پدرم ابتدا راضی نبود ولی به هرحال قانعش کردم و یک روز صبح با پسر همسایه به سمت تلخاب راه افتادیم. دردسر برخورد بچه های ریل ویل (محله ی ریل وی ) را به جان خریدیم و پس از گذشتن از چیت شویی و ریل ویل و عبور از کنار مخزن آب بالای محله ی تلخاب که هنوز هم هست، به محل احداث کارخانه رسیدیم. قبلا یکبار به همراه مرحوم داییم برای تماشای مسابقات اسب دوانی به آنجا رفته بودم ولی حالا شرایط فرق می کرد. کارگران مشغول کار بودند و با کمال بی توجهی به مسائل امنیت کاری، بخشی از محوطه را هم با مواد منفجره، منفجر کردند. به هرحال خودمان را به سرکارگر رساندیم و از او تقاضای کار کردیم. او که آدم خبره ای بود با همان نگاه اول فهمید که من اهل کار نیستم ولی از پسرهمسایه خواست که فردا صبح سرکار حاضر شود. راستش را بخواهید سختی مسیررفت و آمد و وضعیت کارگرانی که در گرما کار می کردند، از همان ابتدا مرا از کارکردن ترساند و خوشحال هم شدم که سرکارگر نپذیرفت. از صبح روز بعد هم همسفرم ظرف غذا به دست، رفت و مشغول کار شد.

  برای برگشتن تصمیم گرفتیم که از داخل محله ی تلخاب برگردیم. تا آن زمان هنوز تلخاب در اختیار شرکت نفت بود. خانه های پیش ساخته با حیاط های بزرگ و مشجر که نشان از آب دائم و 24 ساعته می داد ( مقدار آبی که به خاطر وضعیت اکثریت مناطق مسجدسلیمان، حتی درذهن ما هم نمی گنجید )، باغچه های گلکاری شده که نشان می داد باغبانها مرتبا آنها را مراقبت و محافظت می کنند، خودروهای شیک درون حیاط ها، محوطه ی تمیز و بدون آشعال و زباله و.... ، گویی وارد دنیای دیگری شده بودیم. در اثنای راه گذرمان از کنار استخر تلخاب بود که گروهی زن و دختر که اکثرا خارجی بودند ( البته احتمالا از اعضای خانواده ی کارکنان عالیرتبه ی ایرانی شرکت نقت هم در بین آنان بودند)، با لباس محصوص شنا ( مایوهای یک و دو تکه ) در استخر شنا می کردند عده ای از آنها هم همان لباس را بیرون آورده و در حالیکه دمر روی کاشی های کنار استخر دراز کشیده بودند، حمام آفتاب می گرفتند تا برنزه شوند. بخشهایی از بدن آنها که زیر لباس برنزه نشده بود، کاملا به چشم می آمد.

  جدی می گویم برخی از آنها از اینکه می دیدند رهگذرانی جون ما ندید بدیدها ( که حق هم داشتیم ) با دهانی باز و چشمانی از تعجب و لذت گشاد شده آنها را نگاه می کنیم، حالت سکسی تری به خود گرفته و به خوبی هم می دانستند که با این کار خود، چه بلایی برسر اعصاب ما می آورند.

  یادم می آید یکی از آنها در حالیکه دمر روی کاشی های کنار استخر دراز کشیده و حمام آفتاب می گرفت، با لبخند ملیحی به ما نگاه می کرد ودر همان حال پاهایش را تکان می داد و می لرزاند، لرزشی لذت بخش که حتی بعد از گذشت سالیان دراز هموز نتوانسته ام از خاطر ببرم. نمی دانم چه مدت در این حالت بیهوشی بودیم که با اهن و تلپ نگهبانان شرکت نفت، به خود آمده و از آنجا دور شدیم.   

  در طول عمرم مسافرتهایی رفتم حتی به خارج از کشور و مناطق زیاد و مناظر زیبایی را دیدم ولی باور کنید هیچگاه دنیا را به زیبایی آن روز گرم تابستان دهه ی 1350 در کنار استخر تلخاب مسجدسلیمان، ندیدم.

عکسی از مسجدسلیمان - ساختمان قدیمی دبستان پاسدار

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از مسجدسلیمان - ساختمان قدیمی دبستان پاسدار  

پیامی از یک همکار و همشهری

  با یاد ونام خدا

  پیامی از یک همکار و همشهری

  یکی از همشهریها پس از دیدن عکسهای دبستان سعدی، پیام زیر را گذاشتند که عین آن را آورده ام. باور کنید از اینکه کار من سبب رضایت خاطر یکی از همکاران شده، بسیار خوشحالم. کاش این دوست عزیز آدرسی از خودشان می دادند تا با ایشان ارتباطی داشته باشم. به هرحال خوشحالم وبرای این همکار و همشهری خوبم آرزوی سلامتی و شادکامی دارم. 

  جمعه ۲۲ مرداد۱۳۹۵ ساعت: 15:0

  نمیدونین چقدر ازدیدن عکسهای دبستان سعدی خوشحال شدم ،نمیدونین چقدرازشوق اشک ریختم،نمیدونین چقدرشبا رویای این دبستان وخاطراتش منو سرگرم میکنه،نمیدونین که عشق به این مدرسه ومعلمای خوب اون منو معلم کرد وحالاکه بازنشسته شدم آرزودارم زمان به عقب برگرده ومن یه باردیگه دانش آموز این مدرسه بشم......انشاالله هرآرزویی دارین برآورده بشه

عکسهایی از مسجدسلیمان - دبستان 12 فروردین ( خسروی سابق )

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از مسجدسلیمان - دبستان 12 فروردین   

  

 

 

 

 

  دو عکس آخر با فاصله ی زمانی تقریبا نیم قرن گرفته شده اند. عکس ماقبل آخر حدود سال 1340 و عکس آخر را خودم سال 1389 گرفتم. یک مقایسه ی ساده نشان می دهد که این ساختمان حتی اگر همان سال 1340 ساخته شده باشد، 50 سال است که استفاده می شود. شاید یک رکورد باشد ولی به مسئله ی ایمنی ساختمان هم باید توجه کرد.

عکسهایی از مسجدسلیمان - دبستان سعدی

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از دبستان سعدی مسجدسلیمان 

  دبستان سعدی در محله ی پشت برج مسجدسلیمان از مدارس قدیمی این شهر است. از مدیران قدیمی این دبستان می توانم از برادر خوبم آقای حاجت شجاع خو یاد کنم. متاسفانه این دبستان قدیمی تعطیل شده و به وضعیتی درآمده که خود شما در تصاویر می توانید ببینید.   

 

  

 

 

 

عکسی از مسجدسلیمان - یک بنگله ی قدیمی

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از مسجدسلیمان 

   این عکس را 14 شهریور 1394 روی وبلاگ گذاشته بودم. امروز یکی از همشهریان خوبم به نام آقای نظریان با من تماس گرفتند و گفتند که این ساختمان در اختیار مستوفی زاده مسئول گاراژ شرکت نفت یا به قول امروزی ها، ترابری شرکت نفت مسجدسلیمان قرار داشت. من هم مطلبم را اصلاح کرده و از ایشان هم به خاطر یادآوریشان تشکر می کنم. 

  

عکسی از بنگله ی فدیمیدر مسیرجاده ی فرودگاه قدیمی مسجدسلیمان 

عکسهایی از مسجدسلیمان - دبستان سرباز

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از مسجدسلیمان - دبستان سرباز 

   

  

  یاد روزهایی که با همکاران در این مدرسه جمع شده و مسابقات تنیس روی میز برگزار می کردیم، جهانبخش پروینی، عباس سلیمانی، زنده یاد خسروی و ....، و به راستی که یاد آن روزها بخیر.

عکسهایی از مسجدسلیمان - دبیرستان حجاب ( شهدخت سابق )

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از مسجدسلیمان - دبیرستان حجاب ( شهدخت سابق ) در محله ی بازار چشمه علی  

  

 

 

 

 

  این عکس آخری حدود سال 1340 گرفته شده و محدوده ی دبیرستان را نشان می دهد. زمانی که مسابقات والیبال دبیرستانها بود، ما روی دیوار کوتاه دبیرستان می نشستیم و نگاه می کردیم. یادش بخیر

عکسی از مسجدسلیمان - رِبِل

   با یاد و نام خدا 

   با تبریک سال نو به همه ی همشهری های خوبم در هر جا که هستند. برایتان شادکامی، تندرستی و سالی خوب و سراسر شادکامی آرزو دارم. 

   عکسی از  رِبِل های قدیمی را روی وبلاگ می گذارم. هم سن و سالهای من به خوبی این ها را به یاد دارند و می دانم مثل من بارها برای داشتن یک جفت از آنها آه کشیده اند.  

   

عکسهایی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از همکاران - دبستان شریعتی مسجدسلیمان 

 

 

یادی از گذشته و از آموزگاران خوبم

  با یاد ونام خدا

  یادی از گذشته و از آموزگاران خوبم

  یکی د یگر از دبیران خوبم در دوران تحصیل زنده یاد بیژن شیرعلیزاده بودند که در زمان تحصیل در دانشسرای مقدماتی دبیر درس ریاضی ما بودند. برخورد خوب، چهره ی همیشه خندان و صمیمیتی که درلحن و گفتار ایشان بود همه را جذب خود می کرد.

آنچه در زیر می آید خلاصه ای از گفتگوی من با فرزند ایشان است که در زمان خدمت در آموزش و پرورش افتخار همکاری با این بزرگوار را داشتم.

بیژن شیرعلیزاده

متولد سال 1316

وفات سال 1380

ورود به خدمت آموزش وپرورش 1337

ابتدا با مدرک دیپلم استخدام شده و  سپس فوق دیپلم گرفتند.

سابقه : حدود 41 سال

محل کار : دانشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان، دبیرستانهای امیرکبیر، سینا، سالور، داریوش محمدی، اقبال، انصاری، دکترکرمزاده و شمس داوری.

فرزندان :

یک پسر مهندسی شیمی - یکی فوق دیپلم در رشته ی گاز - دیگری لیسانس

دختر فوق دیپلم علوم تجربی و دبیر علوم

علاقه ی زیاد به ادبیات و خصوصا اشعار فردوسی، حاقظ و سعدی. به اصالت خود یعنی ایرانی بودن بسیار افتخار می کرد و به بختیاری و بختیاری ها علاقه ی وافر داشت. علاقه ی شدید به کار و حرفه شان یعنی معلمی داشتند. به مسجدسلیمان علاقه ی زیاد داشته و به خاطر همین علاقه به مسجدسلیمان، هیچگاه  حاضر به ترک آن نشدند.

همیشه به فرزندانشان توصیه می کردند به مردم خدمت کنند.

به علت روال خاصی که در گذشته داشته و همیشه هنگام صحبت، معلمینمان را با نام فامیلشان یاد می کردیم، حتی اسم کوچک ایشان را نمی دانستم و از پسرشان پرسیدم.

برای این معلم عزیز و زحمتکش که دیگر در بین ما نیستند، آمرزش و مغفرت الهی آرزو دارم.