مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ
مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ

عکسی از مسجدسلیمان - استخر نفتون

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از استخرقدیمی نفتون 

  

  با تشکر از دوست و همشهری خوبم آقای نظریان که این عکس را در اختیارم گذاشتند

عکسی از مسجدسلیمان - سینما تابستانی نفتون

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از مسجدسلیمان - سینمای تابستانی نفتون

 

 

  این عکس از من نیست و یادم نمی آید چه کسی آنرا برایم فرستاده است. به هر حال از صاحب عکس که آن را گرفته عذرخواهی می کنم اگر به اصطلاح کپی رایت را رعایت نکرده ام. باور کنید اگر پیام بدهد و از من بخواهد، این پست را هم حذف خواهم کرد. 

  این عکس را به یاد گذشته روی وبلاگم گذاشته ام، به یاد روزهایی که پیاده از مسیر مال شنبه .پانسیون خیام پیاده به نفتوتن رفته و برمی گتیم تا فیلمی را تماشا کنیم. بادش بخیر 

عکسی از مسجدسلیمان ( مدرسه ی راهنمایی مولوی )

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از مدرسه ی راهنمایی مولوی در محله ی نفتون مسجدسایمان 

 

مدرسه ی راهنمایی مولوی - نفتون مسجدسلیمان

عکسی از مسجدسلیمان ( دبستان نواب

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از دبستان نواب صفوی ( پهلوی سابق ) در محله ی نفتون مسجدسلیمان 

 

دبستان نواب صفوی ( پهلوی سابق )

عکسی از مسجدسلیمان ( دبیرستان امیرکبیر محله ی نفتون )

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از دبیرستان امیرکبیر در محله ی نفتون مسجدسلیمان  

دبیرستان امیرکبیر - محله ی نفتون مسجدسلیمان

عکسی از مسجدسلیمان ( تصویری از یک پُخار )

عکسی از یک بُخار ( پُخار ) 

عکسی از یک بخار ( پُخار ) منازل سی برنجی شرکت نفت در مسجدسلیمان 

  با یاد و نام خدا

  بُخار ( پُخار )

  مدتها به دنبال آن بودم که عکسی از بُخار ( پُخار ) منازل شرکت نفت و نیز بُخارهای عمومی که شرکت نفت در محلات و عموما نزدیک به منازل بیست فوتی ساخته بود تهیه کنم. اما متاسفانه به دلیل گذشت زمان و تخریب این بخارها این امکان وجود نداشت زیرا ساکنان امروزی منازل سی برنجی به تبعیت دوران جدید و گاهی نیز به علت نبودن گاز ترش و از همه مهمتر برای استفاده از فضای آن، بخارها را تخریب و تغییر شکل داده بودند. اما چند روز قبل به طور اتفاقی از طریق یکی از بستگان به نام آقای داریوش کهیش متوجه شدم در یکی از منازل محله ی نفتون در مسجدسلیمان هنوز یکی از این بخارها وجود دارد، گرچه دیگر از آن استفاده نمی شود. زمانی هم که به آنجا مراجعه کردم با دوست و همکار خویم آقای وهاب داودی برخورد کردم و این بزرگوار اجازه داد تا از بخار و حیاط منزلشان ( از منازل سی برنجی نفتون ) عکس بگیرم و همینجا از این دو بزرگوار تشکر می کنم.

  بُخار با به قول مردم محلی مسجدسلیمان پُخار، هم به اجاقی که با گاز طبیعی کار می کرد و هم به اتاقک کوچک تقریبا دوونیم در دوو نیم متری که ابن اجاق در آن تعبیه شده ( آشپزخانه )، اطلاق می شد. خود اجاق به شکل مکعب به ابعاد تقریبا یک متر و سنگ چدنی آن ( سَنگِ پُخار ) هم مربع شکل به ضلع حدود هشتادسانتی متر بود. دیواره ی آن را با آجرهای نسوز می ساختند تا براثر حرارت خراب نشود. در بدنه ی بخار در برخی جاها از جمله در همین محلی که من عکس گرفته ام، فضایی مکعب شکل به ایعاد چهل سانتیمتر و دارای درب فلزی درنظر گرفته شده بود که با حرارت بُخار گرم شده و مانند فِرهای امروزی مورد استفاده قرار می گرفت.  سنگ چدنی روی اجاق با سوختن گاز طبیعی گرم شده و از حرارت آن برای پخت وپز، گرم کردن آب، گرم کردن فضای بخار و حمام کردن استفاده می کردند. هرگاه هم که نیاز به حرارت بیشتر یا شعله ی مستقیم داشتند ( معمولا زمانی که می خواستند کله پاچه ی گوسفند را سفید کنند )، بسته به نیاز درب یکی از دریچه ها را برداشته و از شعله ی مستقیم آتش استفاده می کردند. شبهای زمستان هم همین فضای بسیار کوچک محل شب نشینی بچه ها وبزرگترهابود. هنوز هم صدای عبور گاز از درون لوله ی  یک چهارم اینچی ( سه سوتی ) و سوختن آن در یخار که همچون لالایی همه را به خواب می برد، را فراموش نکرده ام.  برای اینکه حدود سنگ چدنی و دریچه های دایره شکل روی آن معلوم باشد، اطراف آنها را پررنگتر و دریچه ها را با علامت + مشخص کرده ام. دود حاصل از سوختن گاز هم از طریق لوله ای که بیرون ساختمان و برروی دیوار نصب شده بود، خارج می شد. این لوله ها هم معمولا گرم شده و در شبهای سرد زمستان مکانی برای بچه ها بود که در آنجا جمع شده و مشغول صحبت می شدند.   

  مطمئنا شما که این تصویر را می بینید فکر می کنید ابن اجاق چه دیدنی دارد که من اینهمه به دنبال آن گشته ام. حق دارید و این سوال را بارها هم از خود پرسیده ام : در گذشته ای که خودت هم اعتراف می کنی جز تلخی، سختی، مرارت، حقارت، سرکوفت و ....، چیزی برایت نداشته به دنبال چه می گردی؟ اما نتوانسته ام جوابی برایش بیابم و هربار که به قول آن کارگر خدماتی شرکت نفت، به یکی از این آثار باستانی می رسم، بی اراده و با حرص و ولعی بی اندازه از آنها عکس می گیرم.

  وقتی به سنگ چدنی روی اجاق، دریچه های دایره شکل روی آن و دیواره ی آجری یخار ( در این تصویر آجرها دیده نمی شوندچون روی آن را با گچ پوشانده اند ) نگاه کردم بی اختیار مادرم را به خاطر آوردم که همیشه آرزو داشت در منزل سازمانی شرکت نفت زندگی کرده و از بخار استفاده کند و از آنجا که مرحوم پدرم از منزل سازمانی بدش می آمد ( که آخر هم دلیل این تنفر را ندانستم )، آخرالامر به آرزویش نرسید و مانند بقیه ی مسجدسلیمانی های قانع، با حسرت از آن یاد می کند.