مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ
مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ

عکسی از مسجدسلیمان - دانشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان -1350

  با یاد و نام خدا

 عکسی از دانشسرای مقدماتی



  با تشکر از دوست خوبم اقای مجتبی تعلیمی که این عکس  را در اختیارم گذاشتند

تسلیت واژه ی کوچکی است برای غمی بزرگ

  با یاد و نام خدا

  تسلیت واژه ی کوچکی است برای غمی بزرگ

  باز هم غم و اندوه از دست دادن یک برادر، دوست، همکار و یک پیشکسوت در دلها نشست. آقای مطلق که سالها در آموزشگاههای مختلف مسجدسلیمان وخصوصا در دبیرستان سینا خدمت کرده وهمه ی دانش آموزان قدیمی این دبیرستان چهره ی دوست داشتنی ومهربانش را از یادنخواهند برد، این پیشکسوت ورزش که هنوز هم صدای گرم ایشان را هنگام قضاوت مسابقات وزنه برداری در خاطر دارم، رخ در نقاب خاک کشید.

  در گذشت این دوست و همکار بزرگوار را به خانواده ی ایشان و کلیه ی همکارانم در آموزش و پرورش مسجدسلیمان تسلیت گفته، برایشان مغفرت الهی و برای بازماندگان صبر و سلامتی آرزو دارم.

عکسی از مسجدسلیمان -همکاران

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از همکاران 

 

 

  با تشکر از دوست خوبم آقای سجادیان که این عکس را در اختیارم گذاشتند

عکسی از مسجدسلیمان - همکاران

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از همکاران  

 

  با تشکر از دوست خوبم آقای سجادیان که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

حلاوت یک پیام

  با یاد و نام خدا

  حلاوت یک پیام

  سال 1381 که با 47 سال سن و داشتن علاقه وانگیزه ی لازم برای ادامه ی کار و تنها به علت مقررات اداری یعنی داشتن سابقه ی کاری لازم به ناچار بازنشسته شدم، تا مدتها نمی توانستم دوری از کار را تحمل کنم. چند سال این وضعیت را تحمل کردم و سرانجام دو سال قبل دوباره و با کمک یکی از همکاران قدیمی در یک دبستان غیرانتفاعی به تدریس در پایه ی پنجم، یعنی پایه ای که بیشترین مدت خدمتم را در آن کار کرده بودم، مشغول شدم. تدریس آن هم در مدارس غیرانتفاعی ویژگیهای خودش را دارد و من هم کم کم به آن عادت کرده ام.

  اما معلمی و خاطرات آن  هم حلاوت خاص خود را دارد. دیدن دانش آموزان قدیمی، دریافت پیام محبت آمیز و آکنده از احترام از شاگردانی که حتی ممکن است چهره ی آنها را هم به خاطر نیاوری، شنیدن خبر پیشرفتهای درسی و یا کاری آنها و ... ، همه وهمه شیرینی این شغل پرمسئولیت و کم درآمد است. شغلی که شاغل آن نه در زمان اشتغال ونه در دوران بازنشستگی، آسودگی خیال دارد. کمی مستمری بازنشستگی، بیکاری فرزندان و نبود رفاهیاتی که بسیاری از بازنشستگان ارگانها و شرکتهای دیگر دارند، از مشکلات معلمی است اما دیدن چهره ی دانش آموزانی که هرگاه در جایی به شما برخورد کنند با روی باز و با لحنی آکنده از محبت واحترام سخن می گویند، بزرگترین لذت زندگی شغلی یک معلم است.

  چند روز قبل یکی از شاگردان دو سال قبل من پیامی روی وبلاگ کلاس گذاشته بود ( من هر سال وبلاگی برای کلاسم درست می کنم ) و در آن با خوشحالی نوشته بود که در آزمون تیزهوشان ناحیه ی چهار اهواز پذیرفته شده و از زحمات من هم تشکر کرده بود. یا زمانی که یکی از شاگردان دبیرستان بزرگسالان حضرت رسول مسجدسلیمان که حتی نام و چهره اش را هم به خاطر ندارم، در یک محفل خصوصی با لحنی پراز تشکرو سپاس از من قدردانی کرده و می گوید به خاطر تلاشها و راهنمایی های من بوده که در زتدگیش موفق شده است، لذت زایدالوصفی می برم و مطمئن هستم هیچکس بجز یک معلم  فادر نخواهد بود میزان خوشحالی مرا درک کند.         

عکسی از مسجدسلیمان - همکاران

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از همکاران 

 

 

 

  با تشکر از دوست و همکار خوبم آقای سجادیان که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسی از مسجدسلیمان - دانشسرای مقدماتی پسران

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از دانشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان 

  

 

  با تشکر از دوست خوبم آقای تعلیمی که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسی از مسجدسلیمان - دانشسرای مقدماتی پسران

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از دانشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان 

 

 

  با تشکر از دوست خوبم آقای مجتبی تعلیمی که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسی از مسجدسلیمان - دانشسرای مقدماتی پسران

   با یاد و نام خدا 

  عکسی از دانشسرای مقدماتی پسران 

 

 

   

  با تشکر از دوست خوبم آقای مجتبی تعلیمی که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسی از مسجدسلیمان - دانشسرای مقدماتی پسران

  با یاد و نام خدا 

  عکسی ار دانشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان - سال 1350  

 

  

  از راست زنده یاد اولیایی رییس دانشسرا، ......... ، آقای سارنج و آقای نصیری. 

  با تشکر از دوست عزیز آقای محتبی تعلیمی که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسی از مسجدسلیمان - دانشسرای مقدماتی

  با یاد و نام خدا

  عکسی و خاطره ای 

 

   

 

  فکر کنم سال اول دانشسرا بودیم ( سال 1350 ) که به دعوت رییس دانشسرای مقدماتی دختران اهواز، یک روز ( یک ناهار ) را در آنجا مهمان بودیم. آشنایی با کسانی که سال بعد همکار اداری ما می شدند، تجربه ی بدیعی بود که تا آن زمان سابقه نداشت. در بین دانشجو معلمان دختر، چند نفر همشهری ما یعنی مسجدسلیمانی هم بودند. به هرحال روز خوبی بود و خاطره ی آن یکی از بهترین خاطرات دوران تحصیل من است. قرار بود که این دعوت هم پس داده شود ولی متاسفانه این اتفاق نیفتاد و از آن روز تنها همین عکس باقی ماند که آن هم به لطف دوست وهم دوره ای خوبم آفای عبود شکیب به من داده شد که روی وبلاگم بگذارم تا دوستانی که می بینند، یادی از آن دوره و آن روز بکنند.

  احتمالا تمام آن دانشجو معلمان اگر استعفا نداده، اخراج یا پاکسازی نشده و یا خدای ناکرده فوت نکرده باشند، حالا دوران بازنشستگی را می گذرانند که برای همگیشان آرزوی سلامتی و طول عمر همراه با عزت و سربلندی دارم و یادی هم از دوستانی بکنیم که دیگر در میان مانیستند همچون زنده یادان خزائی، مولایی، مرید کیانپور، قنبر یاوری، شیری و ..... ، و برایشان مغفرت الهی را آرزو کنیم.   

تسلیت واژه ی کوچکی است برای غمی بزرگ

  با یاد و نام خدا

  تسلیت واژه ی کوچکی است برای غمی بزرگ

  هفته ی گذشته یکی از همکاران قدیمی ما  خانم احمدی همسر دوست و همکارارجمندمان آقای شاپور شکرخدایی دار فانی را وداع گفتند.همکاران در مراسمی که به همین مناسبت از طرف خانواده ی مرحومه برگزار شده شرکت کرده و به بازماندگان ادای احترام کردند. باور کنید در اینگونه مواقع واقعا نمی دانم چه بگویم و حتی به صورت حضوری هم تنها می گویم سرخودتان سلامت، عبارتی که معمولا هم همه می گویند. می دانم که هیچ عبارتی نمی تواند تسلی بخش دل بازماندگان باشد. تنها آرزو می کنم که خداوند به آنان صبر دهد تا  این مصیبت را تحمل کنند.

  برای همکار فقیدمان مغفرت الهی و برای بازماندگان یعنی خانواده های شکرخدایی و احمدی صبر و سلامتی آرزومندم.

عکسی از مسجدسلیمان - دانشجومعلمان دانشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان - 1350

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از دانشجومعلمان دانشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان - 1350

 

 

 

    با تشکر از دوست خوبم آقای عبود شکیب که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسی از مسجدسلیمان -همکاران

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از مسجدسلیمان -همکاران 

عکسی از مسجدسلیمان - همکاران

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از همکاران قدیمی 

 

 

 

  با تشکر از دوست،همکار و همشهری خوبم آقای سجادیان که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسی از مسجدسلیمان - همکاران

  با یاد و نام خدا

  سفری به مسجدسلیمان

  چندی قبل که به مسجدسلیمان رفته بودم دوست، همشهری و همکار خوب قدیمی آقای غلامحسین سجادیان را دیدم که پس از نماز مغرب و عشا از مسجد بازار چشمه علی برمی گشت. پس از احوالپرسی و صحبت، بحث به مطالب وبلاگم کشیده شد که ایشان مرتبا به آن سرمی زدند. اتفاقی پرسدم: عکسی از گذشته ندارید؟ که جوابشان مثبت بود و در پاسخ  درخواست من قول دادند که تعدادی عکس از همکاران دراختیارم بگذارند. هفته ی قبل این بزرگوار به وعده شان عمل کرده و تعدادی عکس برایم فرستادند و من هم به تدریج آنها را روی وبلاگم می گذارم. پیشاپیش از لطف این برادر بزرگوار تشکر می کنم.  

   

تسلیت واژه ی کوچکی است برای غمی بزرگ

  با یاد و نام خدا

  تسلیت واژه ی کوچکی است برای غمی بزرگ

  هفته ی گذشته یکی دیگر از همکاران خوبمان را از دست دادیم. زمانی که آگهی ترحیمش را نصب بر شیشه ی کتابفروشی شیرانی در بازار چشمه علی مسجدسلیمان دیدم، باورم نمی شد که علی، آن همکار و برادر همیشه خندان وبشاش هم رخ در نقاب خاک کشیده است. یادم آمد تابستان 1363 زمانی که یه همراه دیگر دوستان پس از بازگشایی دانشگاهها در سالن اداره ی آموزش و پرورش شوشتر، سپس در شیراز ، اصفهان و نهایتا در اهواز،  در کلاسهای درس دانشگاه علامه طباطبایی شرکت کردیم و ..... .

  علی ورناصری همکار خوبمان دارفانی را وداع گفتند. مصیبت را به خانواده ی ایشان و کلیه ی همکاران در آموزش و پرورش مسجدسلیمان تسلیت گفته، از درگاه ایزد منان برای زنده یاد آمرزش و مغفرت الهی و برای خانواده شان صبر و سلامتی آرزو دارم.

روز معلم مبارک یاد

  با یاد ونام خدا

  تقویم در صفحه ای از صفحاتش، به تو می بالد و سال در روزی از روزهایش دست تو را می بوسد عزیز بزرگوار.

  فرارسیدن روز معلم را به همه ی معلمین بخصوص همکارانم در آموزش وپروش مسجدسلیمان تبریک می گویم و برایشان آرزوی سلامتی و سربلندی دارم.

  تبریک ویژه ای هم دارم به تمامی معلمینم در سالهای دورتر، آقایان موزری، قاسم اندیشی، سید صادق جلالی فر، منصورنیا، حاجیان، سارنج، جواد نصیری و ... .

  جا دارد یادی هم از عزیزانی داشته باشم که دیگر در بین مانیستند زنده یادان محمدقاسم ارزانی ( معلم پایه ی اول ) صادق زاده ( دبیر زبان ) اسفندیار بابادی ( دبیر ریاضی ) شیرعلی زاده ( دبیرریاضی ) نیکمهر ( دبیر زبان )، مهدی گرامی، اولیایی، بهمن خسروی، خیبر حسین پور و یدالله بابادی که نه تنها همکار که برادری مهربان برایم بودند و از خداوند برایشان مغفرت آرزو کنم.

  معلمین عزیزم روزتان مبارک  و خاطراتتان همیشه ماندگار.    

یادی از گذشته و از آموزگاران خوبم

  با یاد و نام خدا

  یادی از گذشته و از آموزگاران خوبم

  با سلام و تبریک سال نو و عید سعید نوروز.

  مدتی قبل تصمیم گرفتم به پاس زحماتی که معلمینم برایم کشیده اند و برای جبران ذره ای هرچند ناچیز از تلاشهای این عزیزان، بیوگرافی زندگی این بزرگواران را به همراه عکس ایشان روی وبلاگم بگذارم. 

  نوشته ام را با مطلبی پیرامون زندگی آقای جلالی فر شروع و با مطلبی پیرامون زندگی آقای قاسم اندیشی ادامه می دهم. آقای اندیشی در سال تحصیلی 1344 در دبستان سینا در شهر مسجدسلیمان و در محله ی بازار چشمه علی، آموزگار پایه ی چهارم من بودند. آنچه در دنباله می خوانید، گفتگوی من با این عزیز می باشد.

  آقای قاسم اندیشی

  اسم من قاسم اندیشی و متولد 12 خردادماه سال 1320 مسجدسلیمان هستم. در سال 1340 و با مدرک دیپلم وارد خدمت آموزش و پرورش مسجدسلیمان شدم. ضمن کار موفق به اخذ لیسانس در رشته ی ادبیات گردیدم.  

  ابتدای ورود به خدمت در دبستان سینا مشغول کار شدم. سپس یک سال در مدرسه ی ارامنه  و بعد از آن در دبیرستان حجاب فعلی ( دبیرستان شهدخت سابق )، مدرسه ی بابک ( علامه طباطبایی فعلی )، مدرسه ی آریا ( انقلاب فعلی ) و مدرسه ی دکتر فاطمی بی بیان کار کردم. پس از آن به شوشتر منتقل و مدتی را در آنجا مشغول کار بودم. پس از مدتی به اهواز منتقل شده و بقیه ی مدت کارم را با سمت دبیر در دبیرستانهای این شهر مشغول کار بودم و در سال 1373 نیز در اهواز بازنشسته گردیدم. فعلا نیز ساکن اهواز و در این شهر دوران باز نشستگی را می گذرانم.   

  دو پسر و  دودختر دارم. یکی از پسرانم مهندسی مکانیک و دیگری کارشناسی مترجمی زبان و مهندسی آبیاری دارد. یکی از دخترانم لیسانس زبان دارد و دیگری هم در حال تحصیل است.

  برای این عزیز بزرگوار آرزوی سلامتی، تندرستی وموفقیت روز افزون دارم.

  در پایان از جانب تمامی دانش آموزان و همکلاسانم که در سال 1344 در پایه ی چهارم دبستان سینا شاگرد آقای اندیشی  بودیم، برای آموزگار خوبمان از درگاه خداوند آرزوی سلامتی و سربلندی داشته و سال نو و عید سعید نوروز را به ایشان و خانواده ی ارجمندشان تبریک و تهنیت می گویم.

  در همین جا باز هم از تمامی کسانی که نوشته ام را می خوانند و مطلبی درباره ی معلمین قدیمی دارند خواهش می کنم یا روی وبلاگم پیام یگذارند و یا به ایمیلم بفرستند تا به نام خودشان آن را روی وبلاگ بگذارم. این کوچکترین کاری است که ما دانش آموزان می توانیم در تقدیر از تلاشهای معلمینمان داشته باشیم، بزرگوارانی که در محیطی پراز کمبودها و محرومیتها، کوشش زیادی داشتند تا ما بتوانیم درس بخوانیم.