مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ
مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ

عکسی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از تیم بسکتبال دبیرستان داریوش محمدی ( محمدرضاشاه سابق ) 

 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای اسکندر عباسپور که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  چند روز قبل یکی از همشهری ها به نام آقای اسکندر عباسپور پیامی داده بودند به این مضمون که تعدادی عکس ورزشی از مسجدسلیمان دارم. چگونه می توانم آنها را به اشتراک بگذارم. در جواب بع ایشان پیشنهاد دادم که یک وبلاگ درست کرده و آنها را در وبلاگ بگذارند یا عکسها را برایم ایمیل کنند تا به نامخودشان روی وبلاگ بگذارم. آقای عباسپور هم پیشنهاد دوم مرا پذیرفته و بلافاصله پنج عکس ربایم فرستادند و من هم برابر قولی که دادم، به تدریج و با نام خودشان آنها را روی وبلاگ می گذارم.  

 

عکسی از مسجدسلیمان - تیم والیبال باشگاه دارایی

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از تیم والیبال باشگاه دارایی   

  

  با تشکر از دوست خوبم آقای حسین گلریز که این عکس را در اختیارم گذاشتند

سفری به مسجدسلیمان - یک گام مثبت، یک خبر خوش (2)

  با یاد و نام خدا

  سفری به مسجدسلیمان

  یک گام مثبت، یک خبر خوش (2)

  در بازگشت به محوطه با آقای بهروز مکوندی سرمربی باشگاه نفت مسجدسلیمان روبرو شدم که فعالیت بچه ها را زیر نظر داشت شاید نوعی استعدادیابی برای آینده ی ورزش شهر. آنقدر از دیدنش خوشحال شدم که یادم رفت از وضعیت تیم نفت سوال کنم. عکسی هم از ایشان و آقای شهنی کرم گرفتم که روی وبلاگ می گذارم.

  خواستم عکسی هم از محوطه ی سینمای قدیمی باشگاه بگیرم، محوطه ای که دیگر گوینده ی باشگاه هنگام بازی لوتو  صدا نمی زند: هوس، سه شماره، لین و ... ، در بخش بار آن انواع نوشابه ها فروخته نمی شود، یا ارکستر خوانندگان برگزار نمی شود. شاید باورنکنید یکمرتبه ذهنم رفت به سالهای دهه ی 1340 و صدای صندلیهای آهنی ارج که هر هفته روزهای یکشنبه و سه شنبه  کارگران از کامیون ( لول لاری ) پیاده کرده و جلو پرده ی سینمای تابستانی می چیدند. یادم اقتاد که روزهای نمایش فیلم و در گرمای آفتاب جلو سوراخ مربع شکل کنار درب باشگاه که در اصل گیشه ی بلیط فروشی بود، با چه مرارتی و معمولا به بهای از دست دادن یکی دو تکمه از لباسمان، بلیط دو ریالی یا پنج ریالی خریده  و تا انتهای نمایش فیلم به خاطر اینکه جایمان گرفته نشود از جایمان بلند نمی شدیم، تشنگی را تحمل می کردیم و حدود ساعت ده شب با لبی تشنه به منزل می رفتیم. موقعی هم که هنگام سرود شاهنشاهی از جا بلند می شدیم، با یک دست صندلی را می گرفتیم که احیانا پشت سری برای اذیت کردن از زیر پایمان نکشد و هنگام نشستن روی زمین نیفتیم، اتفاقی که بارها افتاد و معمولا مشاجره هایی را هم به دنبال داشت.      

  در محوطه آقای محمدزمان پناهی از فوتبایستهای قدیمی را دیدم که در حال آموزش دادن بچه ها بود و هم محله ای دیگرمان آقای خیرالله پور در کنار ایشان بودند. حالا به جای همه ی آنچه در گذشته بود، تعدادی از بچه های محل که می توانند آینده ی ورزش شهرمان باشند، در آن مشغول فعالیت هستند.

  بسیار خوشحال شدم و عکسهایی که روی وبلاگ می گذارم، گوشه ی کوچکی است از این تلاش که امیدوارم تداوم داشته باشد و برای همه ی کسانی که برای بهبود وضعیت ورزش شهرکوشش می کنند، آرزوی موفقیت دارم.  

 

 

 

  

عکسی از مسجدسلیمان - باشگاه گلف مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از باشگاه گلف مسجدسلیمان  

 

باشگاه گلف

 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای رضا نصیری که این عکس را در احتیارم گذاشتند

تبریک به مناسبت صعود تیم نفت مسجدسلیمان به لیگ برتر فوتبال ایران

  با یاد ونام خدا 

  تبریک به مناسبت صعود تیم نفت مسجدسلیمان به لیگ برتر فوتبال ایران 

  پس ار بیش از چهل سال یک بار دیگر تیمی از شهر اولین های شیرین وتلخ به لیگ برتر فوتبال راه یافت. این اتفاق خجسته را به همه ی همشهریانم تبریک می گویم و امیدوارم مسولین با تدارک مناسب تیمی قدرتمند را روانه ی مسابقات نمایند.