ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
با یاد و نام خدا
سفری به مسجدسلیمان
یک گام مثبت، یک خبر خوش (2)
در بازگشت به محوطه با آقای بهروز مکوندی سرمربی باشگاه نفت مسجدسلیمان روبرو شدم که فعالیت بچه ها را زیر نظر داشت شاید نوعی استعدادیابی برای آینده ی ورزش شهر. آنقدر از دیدنش خوشحال شدم که یادم رفت از وضعیت تیم نفت سوال کنم. عکسی هم از ایشان و آقای شهنی کرم گرفتم که روی وبلاگ می گذارم.
خواستم عکسی هم از محوطه ی سینمای قدیمی باشگاه بگیرم، محوطه ای که دیگر گوینده ی باشگاه هنگام بازی لوتو صدا نمی زند: هوس، سه شماره، لین و ... ، در بخش بار آن انواع نوشابه ها فروخته نمی شود، یا ارکستر خوانندگان برگزار نمی شود. شاید باورنکنید یکمرتبه ذهنم رفت به سالهای دهه ی 1340 و صدای صندلیهای آهنی ارج که هر هفته روزهای یکشنبه و سه شنبه کارگران از کامیون ( لول لاری ) پیاده کرده و جلو پرده ی سینمای تابستانی می چیدند. یادم اقتاد که روزهای نمایش فیلم و در گرمای آفتاب جلو سوراخ مربع شکل کنار درب باشگاه که در اصل گیشه ی بلیط فروشی بود، با چه مرارتی و معمولا به بهای از دست دادن یکی دو تکمه از لباسمان، بلیط دو ریالی یا پنج ریالی خریده و تا انتهای نمایش فیلم به خاطر اینکه جایمان گرفته نشود از جایمان بلند نمی شدیم، تشنگی را تحمل می کردیم و حدود ساعت ده شب با لبی تشنه به منزل می رفتیم. موقعی هم که هنگام سرود شاهنشاهی از جا بلند می شدیم، با یک دست صندلی را می گرفتیم که احیانا پشت سری برای اذیت کردن از زیر پایمان نکشد و هنگام نشستن روی زمین نیفتیم، اتفاقی که بارها افتاد و معمولا مشاجره هایی را هم به دنبال داشت.
در محوطه آقای محمدزمان پناهی از فوتبایستهای قدیمی را دیدم که در حال آموزش دادن بچه ها بود و هم محله ای دیگرمان آقای خیرالله پور در کنار ایشان بودند. حالا به جای همه ی آنچه در گذشته بود، تعدادی از بچه های محل که می توانند آینده ی ورزش شهرمان باشند، در آن مشغول فعالیت هستند.
بسیار خوشحال شدم و عکسهایی که روی وبلاگ می گذارم، گوشه ی کوچکی است از این تلاش که امیدوارم تداوم داشته باشد و برای همه ی کسانی که برای بهبود وضعیت ورزش شهرکوشش می کنند، آرزوی موفقیت دارم.
www.laktarashan.blogsky.com