ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
با یاد و نام خدا
سفری به مسجدسلیمان
هفته ی قبل رفته بودم مسجدسلیمان ( به قول دوستان ولایت ). به منزل پدر ارباب در محله ی سرکوره ها ( کوی شهید موسوی ) هم سری زدم. خیابان اصلی محله را ( اگر بشود حیابان گفت ) آسفالت کرده بودند. از جلو مغازه ی آقای رجبی که رد می شدم، پس از احوالپرسی گفتم: آسفالتتان مبارک. ایشان هم تشکر کردند. خانمی برای خرید آمده بود که پس از حرفهای ما با صدایی نسبتا بلند گفت: خدا را شکر که آسفالت شد ( از لحنش مشخص بود که نه به طنز بلکه کاملا جدی می گفت ).
باز هم ناراحت شدم، ناراحت از اینکه چرا مردم مسجدسلیمان هنوز هم به خاطر انجام کاری که از وظایف اولیه ی شهرداری هر شهری است، اینگونه خدا را شکر می کنند. این عدم آشنایی مردم مسجدسایمان به حقوق اولیه را هم دنباله ی کار آن همشهری بدانید که برای اینکه آب خانه اش زودتر وصل شود، قربان صدقه ی مامور سازمان آب می رفت. این را بگویم که من به خاطراقدامات شهرداری و دیگر ارگانهای شهر در خدمات رسانی به مردم از آنها تشکر کرده و خسته نباشید هم می گویم زیرا که معتقدم تشکر از کار خوب دیگران، امری پسندیده است.