مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ
مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ

در رثای پدر

  با یاد و نام خدا

  در رثای پدر

  چند روز قبل هنگام عبور از خیابان روی شیشه ی اتومبیلی، جمله ای را دیدم به این مضمون که:

به خاطر وجود پدرم هست که فکر می کنم فرشته ها هم می توانند مرد باشند.

  نمی دانم کسی که این جمله را نوشته، آن را در رثای پدر نوشته یا هنوز سایه ی او را برسر دارد ولی به مصداق " سخنی که از دل برآید لاجرم بردل نشیند" به دل من نشست و سبب شد آن را در متن نوشته ام بیاورم.

  نوزدهم اسفندماه درست ده سال از فقدان عزیزی می گذرد که یادش و نامش همیشه در ذهنم باقی است. هنوز هم وقتی به خانه ی پدریم در مسجدسلیمان می روم و عکس پدرم را بربالای تختخوابی که محل استراحتش بود می بینم، حس می کنم هنوز هم هست و نگران وضعیت خانواده است.

  به قول یکی از دوستان که در پیامش به مناسبت روز پدر نوشته بود " به یاد اولین بوسه ای که پدربرگونه مان زد و مانفهمیدیم و به یاد آخرین بوسه ای که ما برگونه اش زدیم و او متوجه نشد، یاد همه ی پدران را گرامی بداریم چه آنانی که هستند که برایشان سلامتی و عمر باعزت آرزو کنیم و چه آنان که نیستند و رخ در نقاب خاک کشیده اند، برایشان مغفرت الهی را طلب کنیم. آمین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد