مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ
مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ

پل لالی

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از پل قدیمی لالی هنگام رفتن به زیرآب. با احداث سد گتوند، پل قدیمی لالی به زیرآب رفت. 

 

عکسی از مسحدسلیمان - پشت برج در فاصله ی نیم قرن

 

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از مسحدسلیمان - پشت برج در فاصله ی نیم قرن  

عکسی و خاطره ای

  با یاد و نام خدا 

  عکسی و خاطره ای  

  عکسی از دانشجو معلمان دانشسرای مقدماتی مسجدسلینمان  

عکسی و خاطره ای

   با یاد و نام خدا 

   عکسی و خاطره ای 

  عکسی از چند نفر از دانشجو معلمان دانشسرای مقدماتی مسجدسلیمان. با سپاس از دوست خوبم جناب امیرصمیمی که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

 

 

عکسهایی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  این عکسها را قبلا روی وبلاگ گذاشته بودم ولی به علت اعتراض همشهری خوبم آقای نظریان مجددا روی وبلاگ گذاشته تا ادای امانت کرده باشم. ایشان عکسهای دیگری هم فرستادند که کیفیت لازم را نداشتند. امیدوارم بتوانم آنها را اسکن کرده و با کیفیت خوب در وبلاگ قرار دهم. اینگونه عکسها بخشی ار تاریخ حمل و نقل در مسجدسلیمان هستند. 

    

عکسی از مسجدسلیمان - استخر نفتون

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از استخرقدیمی نفتون 

  

  با تشکر از دوست و همشهری خوبم آقای نظریان که این عکس را در اختیارم گذاشتند

  با یاد و نام خدا 

  بدون شرح 

  این تصویر را نمی دانم از کجا گرفته ام یا چه کسی برایم فرستاده است. به دلم نشست و روی وبلاگ گذاشتم. امید که صاحب آن برمن ببخشد.  

عکسی از مسجدسلیمان - سینما تابستانی نفتون

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از مسجدسلیمان - سینمای تابستانی نفتون

 

 

  این عکس از من نیست و یادم نمی آید چه کسی آنرا برایم فرستاده است. به هر حال از صاحب عکس که آن را گرفته عذرخواهی می کنم اگر به اصطلاح کپی رایت را رعایت نکرده ام. باور کنید اگر پیام بدهد و از من بخواهد، این پست را هم حذف خواهم کرد. 

  این عکس را به یاد گذشته روی وبلاگم گذاشته ام، به یاد روزهایی که پیاده از مسیر مال شنبه .پانسیون خیام پیاده به نفتوتن رفته و برمی گتیم تا فیلمی را تماشا کنیم. بادش بخیر 

عکسی از مسجدسلیمان - ساختمان قدیمی دبستان پاسدار

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از مسجدسلیمان - ساختمان قدیمی دبستان پاسدار  

پیامی از یک همکار و همشهری

  با یاد ونام خدا

  پیامی از یک همکار و همشهری

  یکی از همشهریها پس از دیدن عکسهای دبستان سعدی، پیام زیر را گذاشتند که عین آن را آورده ام. باور کنید از اینکه کار من سبب رضایت خاطر یکی از همکاران شده، بسیار خوشحالم. کاش این دوست عزیز آدرسی از خودشان می دادند تا با ایشان ارتباطی داشته باشم. به هرحال خوشحالم وبرای این همکار و همشهری خوبم آرزوی سلامتی و شادکامی دارم. 

  جمعه ۲۲ مرداد۱۳۹۵ ساعت: 15:0

  نمیدونین چقدر ازدیدن عکسهای دبستان سعدی خوشحال شدم ،نمیدونین چقدرازشوق اشک ریختم،نمیدونین چقدرشبا رویای این دبستان وخاطراتش منو سرگرم میکنه،نمیدونین که عشق به این مدرسه ومعلمای خوب اون منو معلم کرد وحالاکه بازنشسته شدم آرزودارم زمان به عقب برگرده ومن یه باردیگه دانش آموز این مدرسه بشم......انشاالله هرآرزویی دارین برآورده بشه

عکسهایی از مسجدسلیمان - دبستان 12 فروردین ( خسروی سابق )

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از مسجدسلیمان - دبستان 12 فروردین   

  

 

 

 

 

  دو عکس آخر با فاصله ی زمانی تقریبا نیم قرن گرفته شده اند. عکس ماقبل آخر حدود سال 1340 و عکس آخر را خودم سال 1389 گرفتم. یک مقایسه ی ساده نشان می دهد که این ساختمان حتی اگر همان سال 1340 ساخته شده باشد، 50 سال است که استفاده می شود. شاید یک رکورد باشد ولی به مسئله ی ایمنی ساختمان هم باید توجه کرد.

عکسهایی از مسجدسلیمان - دبستان سعدی

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از دبستان سعدی مسجدسلیمان 

  دبستان سعدی در محله ی پشت برج مسجدسلیمان از مدارس قدیمی این شهر است. از مدیران قدیمی این دبستان می توانم از برادر خوبم آقای حاجت شجاع خو یاد کنم. متاسفانه این دبستان قدیمی تعطیل شده و به وضعیتی درآمده که خود شما در تصاویر می توانید ببینید.   

 

  

 

 

 

عکسی و خاطره ای

   با یاد و نام خدا 

   عکسی و خاطره ای 

 

 

 

  سال قبل در محل دبستان غیردولتی که مشغول کار هستم، با آقای گرامی که از همشهریهایم هستند آشنا شدم.ایشان فرزند زنده یاد گرامی از مدیران قدیمی مدارس مسجدسلیمان هستند. مرحوم گرامی اولین مدیری بودند که من در ابتدای استخدامم با ایشان کار کردم و به جرات می گویم پس از دبیران خوب دانشسرای مقدماتی، بیشترین چیزهایی را که در زندگ ی شغلیم نیاز داشتم، از این بزرگوار یاد گرفتم.

  یادم می آید در ابتدای مهرماه 1352 و پس از انجام آزمایشات پزشکی به دایره ی آموزش ابتدایی اداره ی آموزش و پرورش مسجدسلیمان معرفی شدیم. روز پنجشنبه پنچم مهرماه 1352 حدود ساعت یازده صبح ابلاغ مرا برای دبستان دکتر شریعتی ( ششم بهمن سابق ) در محله ی چهاربیشه به دستم دادند و تاکید پشت تاکید که حتما امروز به دبستان تحویل دهیم. من هم با شوق زیاد وکمی دلهره به آنجا رفتم.

  در بدو ورودم به آقایی برخوردم و از ایشان محل دفتر دبستان را پرسیدم که از من پرسیدند: چه کار دارید؟ ابلاغم را به ایشان نشان دادم و دیدم با رویی گشاده جواب دادند: من گرامی هستم، مدیر مدرسه و سپس ابلاغم را به همکار دیگری دادند تا در دفتر اندیکاتور ثبت و شروع به کار مرا به اداره اعلام نمایند. همکار دوم که بعدها نامشان را انستم، آقای درعلی زاده بودند که فکرکنم فوت کرده اند خدایشان بیامرزد. سرایدار مدرسه هم مرحوم کریم کاهکش بودند که هیچ وقت کری هایی که با همکاران خصوصا مرحوم خیری داشتند، فراموش نمی کنم.

  خلاصه مرحوم گرامی به من گفتند امروز پنجشنبه است و شما روز شنبه صبح که نوبت سازمان پسر است به مدرسه تشریف بیاورید. در آن زمان مدارس دو سازمانه و معمولا هفته ی اول دخترها نوبت صبح بودند.

  روز شنبه هفتم مهرماه که اتفاقا روزتولدم هم بود، با شوق، دلهره و کمی هم خجالت به مدرسه مراجعه کردم. مرحوم گرامی ضمن معرفی من به دیگر همکاران پرسیدند: چه کلاسی دوست داری تدریس کنی؟ من هم جواب دادم: پنجم. ایشان هم با خوشرویی جواب دادند اتفاقا ما هم معلم پنجم نیاز داریم. سپس دانش آموزان پایه ی پنجم را به اصطلاح کلاس بندی کرده و کلاس پنجم ب را به من دادند. دیگر همکاران پایه ی پنجم زنده یاد گودرز خیری و آقای علیزاده بودند. همکاران پایه های دیگر را هم به تدریج شناختم، آقای هوشنگ بابادی شوراب که به تازگی از شهرکرد منتقل شده و اتقاقا ساکن محله ی بازار چشنه علی یعنی هم محله ی من بودند، آقای قاسمی ( بهفر ) زنده یاد قرامرز علی محمد گوشه، آقای آذری، آقای هفشیجانی و بقیه را متاسفانه به خاطر نمی آورم و چند نفر همکار زن هم داشتیم که از بردن نامشان معذورم. معاونین هم مرحوم زالی کاهکش و آقای ایسوند بودند.

  کار درکنار مدیری همچون زنده یاد گرامی سبب شد تجربیات زیادی خصوصا در ارتباطات اجتماعی و کاری کسب کنم که ترکیب این تجربیات با آنچه در دانشسرا از دبیران خوبم فرا گرفته بودم سبب شد در کارم موفقیتی به دست آورم. باور کنید کار با آموزگار تازه کار نیاز به تجربه ای دارد که این بزرگمرد داشتند و این ارتباط سبب شد که خیلی زود با جو مدرسه و کار خو بگیرم.

  برای زنده یاد گرامی مغفرت الهی و برای بازماندگانشان سلامتی آرزو دارم.

عکسی از مسجدسلیمان - رِبِل

   با یاد و نام خدا 

   با تبریک سال نو به همه ی همشهری های خوبم در هر جا که هستند. برایتان شادکامی، تندرستی و سالی خوب و سراسر شادکامی آرزو دارم. 

   عکسی از  رِبِل های قدیمی را روی وبلاگ می گذارم. هم سن و سالهای من به خوبی این ها را به یاد دارند و می دانم مثل من بارها برای داشتن یک جفت از آنها آه کشیده اند.  

   

عکسهایی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از همکاران - دبستان شریعتی مسجدسلیمان 

 

 

عکسهایی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از همکاران 

  

 

 

 

 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای علیزاده که این عکسها را در اختیارم گذاشتند

عکسهایی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  هر از گاهی یکی از همشهریان که به وبلاگ سر می زنند، محبت کرده و عکسی برایم می فرستند و من هم به نام خودشان در وبلاگ می گذارم. چندی قبل یکی از همشهری ها به نام آقای بیات این لطف را کردند و من هم عکسهایی را که فرستاده بودند ( بریده ای از یک مجله ) روی وبلاگ می گذارم تا یادی باشد از نوجوانانی که در دبیرستان صنعتی ارتش در مسجدسلیمان دوره دیده اند.  

 

  

 

 

عکسهایی از مسجدسلیمان - دبستان شریعتی

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از دبستان شریعتی 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای علیزاده که این عکسها را در اختیارم گذاشتند. 

 

 

 

عکسی از مسجدسلیمان

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از مسجدسلیمان - تیم فوتسال کلگه

  

 

 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای عباسپور که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

داستان پُل دَک دَکو

  با یاد و نام خدا 

  داستان پل دک دکو

  در محله ی بازار چشمه علی مسجدسلیمان، یک پل پیاده رومعلق وجود دارد که در زمان شرکت نفت ساخته شده واین محله را با درمانگاه سابق شرکت نفت، ورک شاپ قدیم و جاده ی چهاربیشه مربوط  می کرد. از آنجا که هنگام عبور عابران تکان می خورَد، در گویش محلی به آن پُلِ دَک دَکو می گویند ( دَک یعنی لرزیدن و دَک دَکو یعنی لرزان ). از ساخت این پل حداقل 53 سال می گذرد چون خود من از سال 1341 که در محله ی بازار چشمه علی ساکن شدم، این پل را دیده ام. این پل دارای دو کابل قوی نگهدارنده است و سازه ی آن از دو لوله ی فشار قوی ( به قول قدیمی ها هَی پِرَیشِن ) به قطر 4 اینچ تشکیل شده که روی آن را با تخته های چوبی به عرض 30 سانتی متر، قطر 5 سانتی مترو طول تقریبا 3 متر پوشانده بودند.

  تا زمانی که شرکت نفت برسرکار بود، این پل مرتبا تعمیر ونگهداری می شد و هرگاه اشکالی پیش می آمد، سریعا برای رفع آن اقدام می شد از جمله یکبار که یک آدم شیرپاک خورده ای یکی از تخته های کف را برده بود، فردی به نام مَش یوسف ( مشهدی یوسف ) که نابینا هم بود، از فاصله ی به وجود آمده در بین چوبها پایین افتاد. او به شدت زخمی شده ولی از آنجا که عمرش به دنیا بود زنده ماند. قدیمی ها مَش یوسف را کاملا به یاد دارند. او نابینا بود و دکه ای در محله ای سرمسجد داشت. روزانه سه بارپیاده به بازار چشمه علی می آمد و اذان می گفت. یکی ازعجایب این مَش یوسف هم این بود که هروقت می پرسیدی ساعت چند است؟ دقیق جواب می داد.

  از مطلب دور شدم. پس از واگذاری منطقه به ارتش، طبق معمول تمام جاهایی که به ارتش واگذار شده، وضع به هم ریخت و ازجمله وضعیت پل دک دکو. یادم می آید در دهه ی 60 یکبار این پل تعمیر شد و از آن پس به امان خدا رها شد. سازه ی کف پل شکست و ارتش تنها به جوش دادن آن اکتفا کرد. روی تخته های کف پل را هم با پلیت پوشاندند تا کسی نتواند آنها را بردارد.

  ستون جنوبی پل کنار درمانگاه سابق شرکت نفت، ترک برداشته و سازه ی کف پل هم ایمن نیست. سوال اینجاست که اگر هنگام عبور افراد این پل قروبریزد که احتمالش هم هست، چه ارگانی مسئول است؟ و اگر کسی آسیب دید یا از بین رقت، چه ارگانی جوابگو است؟   

  عکسهایی که می بینید چندروز قبل از این پل گرفته ام و نفاطی که سازه ی پل جوش داده شده است، انحنای غیرطبیعی سازه و شکاف ستون جنوبی پل کاملا در عکسها مشخص است.

 

 

 

  

 

 

 

 

 

  راستی فکر می کنید بخش تیره رنگی که در آخرین عکس دیده می شود ( البته در عکس کمی تیره تر هم دیدهمی شود) چیست؟ بعید می دانم حدس هم بزنید. به شما می گویم. این بخش آبهای زابد، سطحی و قسمت اعظم آن فاضلاب مناطق بالاتر است که در اینجا یعنی زیر پل دک دکو جمع شده و علاوه بر تعفن شدید، منظره ی بسیار زشتی هم دارد.

  راستی مسئولیت این وضع اسفبار با چه ارگانی است؟