مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ
مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ

عکسی از مسجدسلیمان - همکاران

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از همکاران قدیمی 

 

 

 

  با تشکر از دوست،همکار و همشهری خوبم آقای سجادیان که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسی از مسجدسلیمان - همکاران

  با یاد و نام خدا

  سفری به مسجدسلیمان

  چندی قبل که به مسجدسلیمان رفته بودم دوست، همشهری و همکار خوب قدیمی آقای غلامحسین سجادیان را دیدم که پس از نماز مغرب و عشا از مسجد بازار چشمه علی برمی گشت. پس از احوالپرسی و صحبت، بحث به مطالب وبلاگم کشیده شد که ایشان مرتبا به آن سرمی زدند. اتفاقی پرسدم: عکسی از گذشته ندارید؟ که جوابشان مثبت بود و در پاسخ  درخواست من قول دادند که تعدادی عکس از همکاران دراختیارم بگذارند. هفته ی قبل این بزرگوار به وعده شان عمل کرده و تعدادی عکس برایم فرستادند و من هم به تدریج آنها را روی وبلاگم می گذارم. پیشاپیش از لطف این برادر بزرگوار تشکر می کنم.  

   

عکسی از مسجدسلیمان - داتشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان سال 1350

   با یاد و نام خدا 

  عکسی از مسجدسلیمان - داتشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان سال 1350  

 

  

  با تشکر از دوست و همدوره ای عزیزم آقای عبود شکیب که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسی از مسجدسلیمان - ملار

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از مسجدسلیمان - ملار 

  این عکس نمی دانم از کیست اما در همین جا از صاحب آن عذر خواهی کرده و امیدوارم به من اجازه دهند تا از آن در وبلاگم استفاده کنم.  

عکسی از مسجدسلیمان - دانشجو معلمان دانشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از دانشجو معلمان دانشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان 

 

 

   

  با تشکر از دوست خوبم آقای عبود شکیب که این عکس را در اختیارم گذاشتند

عکسی از مسجدسلیمان - پختن تَوچِری

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از مسجدسلیمان - پختن تَوچِری 

 

 

 

  به یاد دوران کودکی، توچری، روغن محلی و .........

عکسی از مسجدسلیمان - یک تریلی ( کَمَرِشکَن )

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از یک تریلی ( کَمَرِشکَن )  

 

   

  راستش را بخواهید این نمونه تریلی نفربر را من در مسجدسلیمان ندیدم. بیشتر تریلی هایی که من دیدم، کشنده ی  ماک داشتند. به هرحال دیدن این تصویر هم خالی از لطف نیست خصوصا برای پیرمردهایی هم سن و سال من.

عکسی از مسجدسلیمان - افتتاح مدرسه ی روستای لادرازی

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از افتتاح مدرسه ی روستای لادرازی 

 

 

  این روستا در مسیر مسجدسلیمان به اهواز و در فاصله ی 15 کیلومتری مسجدسلیمان قرار داشته و محل اقامت تیره ی تاتِه  از تیره های نُه گانه ی طایفه ی  کهیش  است. تاریخ این عکس به اوایل دهه ی 1340 برمی گردد. بسیاری از کسانی که در این تصویر دیده می شوند دیگر در میان مانیستند که خدا روحشان را قرین رحمت کند. 

عکسی از مسجدسلیمان - عکسی از یک چُل

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از یک چُل و کودکی که از مشک، آب می خورد.

  

عکسی از باشگاه ایران در محله ی باغ ملی مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از باشگاه ایران در محله ی باغ ملی که در زمان خود یکی از بهترین اماکن تفریحی مسجدسلیمان بود 

 

باشگاه ایران 

 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای نصیری که این عکس را در اختیارم گذلشتند.

عکسی از خودروهای قدیمی مورد استفاده ی شرکت نفت در دهه ی 1340 در مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از خودروهای قدیمی مورد استفاده ی شرکت نفت در دهه ی 1340 در مسجدسلیمان 

 

خودروهای قدیمی  

  با تشکر از همشهری خوبم آقای نصیری که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

دیداری با یک عزیز، یکی از آموزگارانم

  با یاد و نام خدا

  دیداری با یک عزیز، یکی از آموزگارانم

  قبل از شروع تعطیلات نوروز 1394 برای آموزگارانم که شماره ای از آنها داشتم پیام تبریک فرستادم. آقای نصیری و آقای جلالی  بلافاصله جواب دادند، ولی از بقیه جوابی نگرفتم. پس از تحویل سال و در تعطیلات به این عزیزان تلفن کردم، آقای موزری زایر عتبات عالیات بودند و از کربلا جواب دادند به ایشان زیارت قبولی دادم. آقایان عبادی، سوزنچی  و اندیشی در جواب گفتند به علت ازدیاد پیامهای تبلیغاتی که روی گوشی هایشان آمده اصلا به بخش پیامها ی گوشی مراجعه نکرده بودند. از گفتگو با این عزیزان بسیار خوشوقت شدم. آقای اندیشی از من خواستند که به دیدنشان بروم. من که خود این تصمیم را هم داشتم خوشحال شده و قرار گذاشتم با قرار قبلی به دیدنشان بروم.

  هفته ی دوم تعطیلات تلفنی با آقای اندیشی تماس گرفتم و ایشان گفتند که جلو داروخانه ی احسان در زیتون کارمدی منتظر هستند تا با هم به خانه شان برویم. به آدرس داده شده مراجعه و بلافاصله ایشان را شناختم، علیرغم گذشت 49 سال، هنوز هم ماشاالله سرحال بودند. هرچه اصرار کردم اجازه ندادند دستاشان را ببوسم. با هم به خانه شان رفتیم. پسرشان هم بودند و از آشنایی این عزیز هم خوشحال شدم. ضمن صحبتهای آقای اندیشی فهمیدم که همسرشان چند سال قبل دارفانی را وداع گفته و چون فرزندانشان در تهران ساکن هستند، ایشان تنها هستند. ضمن تبریک سال نو درگذشت همسرشان را هم تسلیت گفتم.

  با همان لحن گرمشان شروع به صحبت کردند. از هردری سخن به میان آمد از دانش آموزان، همکاران و دبستان سینا و محلهایی که بعد از دبستان سینا خدمت کرده بودند گفتند و درنهایت از وضع من هم پرسیدند. گفتم که در یک دبستان غیرانتفاعی ( غیردولتی ) در اهواز تدریس می کنم. خوشحال شدند که هنوز هم توان کار دارم ومشغول هستم. از ایشان خواستم اگر عکسی از گذشته دارند به رسم امانت در اختیارم بگذارند. جواب دادند که آلبوم عکسشان نزد دخترشان است و حتما عکسهایی را به من خواهند داد.

  حقیقتش را بخواهید تصمیم داشتم عکسی از ایشان گرفته و روی وبلاگم بگذارم ولی پشیمان شدم. دوست دارم همیشه معلمینم را به همان شکل جوانیشان در ذهن داشته باشم، به همین علت می خواهم عکسی از زمان جوانیشان از ایشان گرفته و با شرح مختصری که از زندگیشان به من داده بودند، مجددا روی وبلاگ بگذارم.

  پس از آن از ایشان و پسرشان خداحافظی کرده و آنها را به خدا سپردم. حاصل این ملافات را هم طی این نوشنه می بینید. برای این بزرگوار و خانواده و نیز تمامی معلمینم و همه ی همکاران شاغل و بازنشسته، آرزوی سالی پراز شادی و سلامتی دارم.   

سفری به مسجدسلیمان ( عکسی از یک بنگله )

 

  با یاد و نام خدا

  سفری به مسجدسلیمان

چندی قبل یکی از آشنایان ضمن صحبتهایش به یکی از بنگله های جنب انبار خوراکی اشاره کرد که روی آن تاریخ ساختش حک شده است. علاقمند شدم که بروم و از نزدیک آن را ببینم.

این بار که به مسجدسلیمان رفتم باز هم به عادت معهود از کنار مرکز زبان ارتش ( که دیگر فقط نامی از آن باقی مانده ) گذشتم و پس از این که سری به دوست خوبم آقای فرهادیان زدم، از مسیر همان بنگله ها بالا رفتم و چون نمی دانستم کدامیک است، از یک نفر که در همان نزدیکی در حیاط خانه ای ایستاده بود سراغ گرفتم. با تعجب دیدم که مرا کاملا می شناسد و پس از سلام واحوالپرسی خودش را معرفی کرد، آقای بهرام جاوید که همکلاسی برادرم بود و خیلی خوشحال شدم که هوز هم کسی مرا می شناسد. خلاصه ایشان خانه ی مورد نظر را به من نشان داد و از صاحبخانه هم اجازه گرفت تا داخل شدیم و توانستم عکسی از نمای بنگله و نیز تاریخ حکاکی شده برروی سردر آن بگیرم.

تاریخ بنای ساختمان 1923 میلادی است یعنی حدود 92 سال از ساخت آن می گذرد ضمن اینکه باید به نحوه ی  ساخت و مصالح آن آفرین گفت از جهنی هم مرا متاثر کرد. چرا ما باید در ساختمانهایی اقامت کنیم که نزدیک به یک قرن قدمت دارند؟ مگر عمر مقید یک ساختمان چقدر است؟  

عکس ساختمان را روی وبلاگ می گذارم و تاریخ ساخت را هم در کنارش آورده ام. روی دیوار سردر ساختمان، جایی که آن تاریخ حک شده را دایره کشیده ام تا مشخص گردد. شاید بتوان این بنگله را موزه ای دانست که تاریخ ساختمان سازی مسجدسلیمان را نشان می دهد. 

 

 

 

بنگله

تصویری از مین آفیس مسجدسلیمان در دهه ی 1340

   با یاد و نام خدا 

   تصویری از مین آفیس مسجدسلیمان در دهه ی 1340

 

 

مین آفیس 

 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای نصیری که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

تبریک سال نو

                                                    با یاد و نام خدا  

 

 

  فرا رسیدن سال نو و عید سعید نوروز را به همه‌ی فرهنگیان، همکارانم در اداره‌ی آموزش و پرورش مسحدسلیمان و خصوصا کلیه‌ی همکاران بازنشسته تبریک گفته و برای همگان سالی پر از شادکامی و سلامتی آرزومندم. یادی هم کنیم از عزیزانی که دیگر در میان ما نیستند و رخ در نقاب خاک کشیده‌اند و برایشان رحمت و مغفرت الهی را آرزو کنیم.

 جا دارد در آغاز این سال نو، در کنار سفره‌ی هفت سین و هنگام تحویل سال، از درگاه الهی برای تمامی بیماران صحت و سلامتی را آرزو کنیم و از خداوند بخواهیم همه‌ی بیماران را شفا عنایت فرماید. آمین

عکسی از همکاران دبستان دکتر شریعتی ( ششم بهمن سابق ) مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا

  عکسی از همکاران دبستان دکتر شریعتی ( ششم بهمن سابق ) مسجدسلیمان

  زمانی که عکس کادر آموزشی دبستان دکتر شریعتی ( ششم بهمن سابق ) را روی وبلاگ گذاشتم نام چند تن از همکاران را به یاد نداشتم. برادر خوبم آقای زالی فرزند زنده یاد آقای زالی، نکته ای را تذکر دادند و بعد ازآن پیامی داشتم از یکی از شاگردانم در دبیرستان سینا که به واسطه ی این پیامها توانستم همه ی همکاران را بشناسم. به همین دلیل دوباره عکس را روی وبلاگ می گذارم.

  اسامی همکاران به ترتیب :

  ایستاده از راست: آقایان آذری، ستار شمسایی، شنبه محمدی، فهیمی ، صاالحی،الهیاری و بهمن صالح بربرو.

  نشسته از راست: زنده یادان گرامی و زالی، آقایان ....... ، ایسوند، صالحی و فرامرز علی محمد گوشه.

ضمن تشکر از دوست قدیمی آقای صالحی باورصاد ، عین پیامشان را هم روی وبلاگ می گذارم:

  بنده در سال تحصیلی 68-69 در کلاس دوم دبیرستان سینا تحصیل میکردم دبیری داشتیم به نام آقای بهرامی که افتخار شاگردی ایشان را در درس دانش اجتماعی داشتم خواستم بدانم آیا آن عزیز شما هستید؟
در مورد عکس کادر آموزشی دبستان ششم بهمن(دکتر شریعتی) من سال 58-59 کلاس اول را در این دبستان شروع کردم و از کادر آن زمان آقایان مهدی آذری(مدیر).ستارشمسائی.فهیمی(ناظم).صالحی(معلم کلاس اول خودم).زنده یاد گرامی(مدیر) را به خوبی به یاد دارم.
نفر سوم ایستاده از راست آقای شنبه محمدی و نفر هفتم آقای صالحی برو برو(ناظم) که فکر کنم نامشان را فراموش کرده اید در عکس دیده میشوند.
  با آرزوی سلامتی برای شما و همه معلمان عزیز 

عکسی از همکاران دبستان دکتر شریعتی ( ششم بهمن سابق ) شهرستان مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از همکاران دبستان دکتر شریعتی ( ششم بهمن سابق ) شهرستان مسجدسلیمان  

  پسر همکار و فامیل ارجمندم زنده یاد زالی کاهکش عکسی از کادر آموزشی دبستان دکتر شریعتی را برایم فرستادند که احتمالا بیش از چهل سال قبل گرفته شده است. با تشکر از این برادر خوبم این عکس را روی وبلاگ می گذارم. 

 

عکسی از مسجدسلیمان - باشگاه ایران

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از مسجدسلیمان - باشگاه ایران 

باشگاه ایران مسجدسلیمان 

 

  با تشکر از همشهری خوبیم آقای رضا نصیری که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسی از مسجدسلیمان - باشگاه گلف مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از باشگاه گلف مسجدسلیمان  

 

باشگاه گلف

 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای رضا نصیری که این عکس را در احتیارم گذاشتند