مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ
مـسـجـدسـلـیـمـان

مـسـجـدسـلـیـمـان

عکسهایی از مسجدسلیمان، شهر اولین های شیرین و تلخ

عکسی از مسجدسلیمان - یک بنگله ی قدیمی

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از مسجدسلیمان 

   این عکس را 14 شهریور 1394 روی وبلاگ گذاشته بودم. امروز یکی از همشهریان خوبم به نام آقای نظریان با من تماس گرفتند و گفتند که این ساختمان در اختیار مستوفی زاده مسئول گاراژ شرکت نفت یا به قول امروزی ها، ترابری شرکت نفت مسجدسلیمان قرار داشت. من هم مطلبم را اصلاح کرده و از ایشان هم به خاطر یادآوریشان تشکر می کنم. 

  

عکسی از بنگله ی فدیمیدر مسیرجاده ی فرودگاه قدیمی مسجدسلیمان 

عکسهایی از مسجدسلیمان - دبیرستان حجاب ( شهدخت سابق )

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از مسجدسلیمان - دبیرستان حجاب ( شهدخت سابق ) در محله ی بازار چشمه علی  

  

 

 

 

 

  این عکس آخری حدود سال 1340 گرفته شده و محدوده ی دبیرستان را نشان می دهد. زمانی که مسابقات والیبال دبیرستانها بود، ما روی دیوار کوتاه دبیرستان می نشستیم و نگاه می کردیم. یادش بخیر

تسلیت واژه ی کوچکی است برای غمی بزرگ

  با یاد و نام خدا

  تسلیت واژه ی کوچکی است برای غمی بزرگ

  باز هم غم و اندوه از دست دادن یک برادر، دوست و همکار در دلها نشست و یکی دیگر از فرهنگیان قدیمی آموزش و پرورش مسجدسلیمان دارفانی را وداع گفتند.

  زنده یاد حیدرقلی کاوش ( کاهکش پور ) از فرهنگیان قدیمی و از پیشکسوتان آموزش و پرورش بودند که عمری را در راه اعتلای آموزش و پرورش این مرزوبوم سپری کرده و سالها در سمتهای مختلف در مسجدسلیمان خدمت کردند.

  درگذشت این برادر بزرگوار و این همکار قدیمی را به خانواده ی آن مرحوم و به همکارانم در اداره ی آموزش و پروش مسجدسلیمان تسلیت می گویم. برای آن زنده یاد مغفرت الهی و برای یازماندگان صبرو سلامتی آرزومندم.

عکسی از مسجدسلیمان - رِبِل

   با یاد و نام خدا 

   با تبریک سال نو به همه ی همشهری های خوبم در هر جا که هستند. برایتان شادکامی، تندرستی و سالی خوب و سراسر شادکامی آرزو دارم. 

   عکسی از  رِبِل های قدیمی را روی وبلاگ می گذارم. هم سن و سالهای من به خوبی این ها را به یاد دارند و می دانم مثل من بارها برای داشتن یک جفت از آنها آه کشیده اند.  

   

تبریک سال نو

  

 

 

  با یاد و نام خدا

  فرارسیدن بهار، نو شدن سال، تحول طبیعت و عید سعید نوروز را به همه ی همکاران فرهنگی بخصوص همکارانم درآموزش و پرورش مسجدسلیمان و همکاران بازنشسته تبریک می گویم. برای همه ی عزیزان سالی سراسر سلامتی آرزومندم و امیدوارم در پناه حق شادکام و بهروز باشید.

  آرزو کنیم خداوند به همه ی بیماران خصوصا همکاران بیمارمان شفای عاجل عنایت فرماید.

  جا دارد در این ابتدای سال جدید یادی هم از دوستانی بکنیم که دیگر در میان ما نیستند. زنده یادان ارزانی، اولیایی، نیکمهر، حقیقی، شیرعلیزاده، قنبریاوری، زالی کاهکش، یدالله بابادی و ....، و برایشان مغفرت الهی را آرزو کنیم.

عکسهایی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از همکاران - دبستان شریعتی مسجدسلیمان 

 

 

یادی از گذشته و از آموزگاران خوبم

  با یاد ونام خدا

  یادی از گذشته و از آموزگاران خوبم

  یکی د یگر از دبیران خوبم در دوران تحصیل زنده یاد بیژن شیرعلیزاده بودند که در زمان تحصیل در دانشسرای مقدماتی دبیر درس ریاضی ما بودند. برخورد خوب، چهره ی همیشه خندان و صمیمیتی که درلحن و گفتار ایشان بود همه را جذب خود می کرد.

آنچه در زیر می آید خلاصه ای از گفتگوی من با فرزند ایشان است که در زمان خدمت در آموزش و پرورش افتخار همکاری با این بزرگوار را داشتم.

بیژن شیرعلیزاده

متولد سال 1316

وفات سال 1380

ورود به خدمت آموزش وپرورش 1337

ابتدا با مدرک دیپلم استخدام شده و  سپس فوق دیپلم گرفتند.

سابقه : حدود 41 سال

محل کار : دانشسرای مقدماتی پسران مسجدسلیمان، دبیرستانهای امیرکبیر، سینا، سالور، داریوش محمدی، اقبال، انصاری، دکترکرمزاده و شمس داوری.

فرزندان :

یک پسر مهندسی شیمی - یکی فوق دیپلم در رشته ی گاز - دیگری لیسانس

دختر فوق دیپلم علوم تجربی و دبیر علوم

علاقه ی زیاد به ادبیات و خصوصا اشعار فردوسی، حاقظ و سعدی. به اصالت خود یعنی ایرانی بودن بسیار افتخار می کرد و به بختیاری و بختیاری ها علاقه ی وافر داشت. علاقه ی شدید به کار و حرفه شان یعنی معلمی داشتند. به مسجدسلیمان علاقه ی زیاد داشته و به خاطر همین علاقه به مسجدسلیمان، هیچگاه  حاضر به ترک آن نشدند.

همیشه به فرزندانشان توصیه می کردند به مردم خدمت کنند.

به علت روال خاصی که در گذشته داشته و همیشه هنگام صحبت، معلمینمان را با نام فامیلشان یاد می کردیم، حتی اسم کوچک ایشان را نمی دانستم و از پسرشان پرسیدم.

برای این معلم عزیز و زحمتکش که دیگر در بین ما نیستند، آمرزش و مغفرت الهی آرزو دارم.

عکسهایی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از همکاران 

  

 

 

 

 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای علیزاده که این عکسها را در اختیارم گذاشتند

عکسهایی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  هر از گاهی یکی از همشهریان که به وبلاگ سر می زنند، محبت کرده و عکسی برایم می فرستند و من هم به نام خودشان در وبلاگ می گذارم. چندی قبل یکی از همشهری ها به نام آقای بیات این لطف را کردند و من هم عکسهایی را که فرستاده بودند ( بریده ای از یک مجله ) روی وبلاگ می گذارم تا یادی باشد از نوجوانانی که در دبیرستان صنعتی ارتش در مسجدسلیمان دوره دیده اند.  

 

  

 

 

عکسی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از مسجدسلیمان 

  این عکس را در کوی شهید موسوی ( سرکوره ها ) گرفتم. تاریخ روی سردرب خانه، 1324 را نشان می دهد یعنی 70 سال پیش و خانه هنوز هم مسکونی است ( البته تعمیرات و تغییراتی در آن صورت گرفته است ). واقعا مسجدسلیمان از این نظر موزه ای است.   

عکسهایی از مسجدسلیمان - دبستان شریعتی

  با یاد و نام خدا 

  عکسهایی از دبستان شریعتی 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای علیزاده که این عکسها را در اختیارم گذاشتند. 

 

 

 

عکسی از مسجدسلیمان

   با یاد و نام خدا 

   عکسی از مسجدسلیمان - تیم فوتسال کلگه

  

 

 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای عباسپور که این عکس را در اختیارم گذاشتند.

عکسهایی از مسجدسلیمان - دبستان دکتر شریعتی

  با یاد و نام خدا 

  عکسها و خاطره ها 

 

  

 

 

  با تشکر از همشهری خوبم آقای کامبیز علیزاده که این عکسها را در اختیارم گذاشتند.

داستان پُل دَک دَکو

  با یاد و نام خدا 

  داستان پل دک دکو

  در محله ی بازار چشمه علی مسجدسلیمان، یک پل پیاده رومعلق وجود دارد که در زمان شرکت نفت ساخته شده واین محله را با درمانگاه سابق شرکت نفت، ورک شاپ قدیم و جاده ی چهاربیشه مربوط  می کرد. از آنجا که هنگام عبور عابران تکان می خورَد، در گویش محلی به آن پُلِ دَک دَکو می گویند ( دَک یعنی لرزیدن و دَک دَکو یعنی لرزان ). از ساخت این پل حداقل 53 سال می گذرد چون خود من از سال 1341 که در محله ی بازار چشمه علی ساکن شدم، این پل را دیده ام. این پل دارای دو کابل قوی نگهدارنده است و سازه ی آن از دو لوله ی فشار قوی ( به قول قدیمی ها هَی پِرَیشِن ) به قطر 4 اینچ تشکیل شده که روی آن را با تخته های چوبی به عرض 30 سانتی متر، قطر 5 سانتی مترو طول تقریبا 3 متر پوشانده بودند.

  تا زمانی که شرکت نفت برسرکار بود، این پل مرتبا تعمیر ونگهداری می شد و هرگاه اشکالی پیش می آمد، سریعا برای رفع آن اقدام می شد از جمله یکبار که یک آدم شیرپاک خورده ای یکی از تخته های کف را برده بود، فردی به نام مَش یوسف ( مشهدی یوسف ) که نابینا هم بود، از فاصله ی به وجود آمده در بین چوبها پایین افتاد. او به شدت زخمی شده ولی از آنجا که عمرش به دنیا بود زنده ماند. قدیمی ها مَش یوسف را کاملا به یاد دارند. او نابینا بود و دکه ای در محله ای سرمسجد داشت. روزانه سه بارپیاده به بازار چشمه علی می آمد و اذان می گفت. یکی ازعجایب این مَش یوسف هم این بود که هروقت می پرسیدی ساعت چند است؟ دقیق جواب می داد.

  از مطلب دور شدم. پس از واگذاری منطقه به ارتش، طبق معمول تمام جاهایی که به ارتش واگذار شده، وضع به هم ریخت و ازجمله وضعیت پل دک دکو. یادم می آید در دهه ی 60 یکبار این پل تعمیر شد و از آن پس به امان خدا رها شد. سازه ی کف پل شکست و ارتش تنها به جوش دادن آن اکتفا کرد. روی تخته های کف پل را هم با پلیت پوشاندند تا کسی نتواند آنها را بردارد.

  ستون جنوبی پل کنار درمانگاه سابق شرکت نفت، ترک برداشته و سازه ی کف پل هم ایمن نیست. سوال اینجاست که اگر هنگام عبور افراد این پل قروبریزد که احتمالش هم هست، چه ارگانی مسئول است؟ و اگر کسی آسیب دید یا از بین رقت، چه ارگانی جوابگو است؟   

  عکسهایی که می بینید چندروز قبل از این پل گرفته ام و نفاطی که سازه ی پل جوش داده شده است، انحنای غیرطبیعی سازه و شکاف ستون جنوبی پل کاملا در عکسها مشخص است.

 

 

 

  

 

 

 

 

 

  راستی فکر می کنید بخش تیره رنگی که در آخرین عکس دیده می شود ( البته در عکس کمی تیره تر هم دیدهمی شود) چیست؟ بعید می دانم حدس هم بزنید. به شما می گویم. این بخش آبهای زابد، سطحی و قسمت اعظم آن فاضلاب مناطق بالاتر است که در اینجا یعنی زیر پل دک دکو جمع شده و علاوه بر تعفن شدید، منظره ی بسیار زشتی هم دارد.

  راستی مسئولیت این وضع اسفبار با چه ارگانی است؟

عکسهایی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا  

  عکسها و خاطرات

  چند روز قبل یکی از همشهریان عزیز به نام آقای کامبیز علیزاده، یادداشتی برایم فرستادند که در آن عنوان شده بود تعدادی عکس از آموزگاران دبستان دکتر شریعتی از جمله دوست خوبم آقای قلی گله دارند. از ایشان خواستم تا عکسها را برایم بقرستند ایشان هم محبت کرده و این درخواست مرا قبول کردند. این عکسها علاوه برآنکه یاد همکاران را برایم زنده کرد، خاطرات گذشته ی دور خودم را دوباره به یادم آورد زمانی که روز پنجم مهرماه  1352  برای اولین بار به عنوان آموزگار به این دبستان ( قبلا ششم بهمن نام داشت ) مراجعه کردم و ابلاغ خودم را به زنده یاد گرامی که آن زمان مدیر دبستان بودند، تحویل دادم. به هرحال از این همشهری خوبم ممنونم و عکسها را هم به تدریج روی وبلاگ خواهم گذاشت. برای ادای امانت حتی توضیحات ذیل عکسها را هم، عینا آورده ام.

 

   

 

سفری به مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا

  سفری به مسجدسلیمان

  هفته ی قبل رفته بودم مسجدسلیمان به قول بجه ها ولایت. سری به باشگاه کاوه زدم. آقای شهنی کرم را دیدم که با علاقه، همانند کسی که به وضعیت خانه ی خود می پردازد، چمنهایی را که پشت دیوار پلیتی باشگاه کاوه کاشته بودند آب می داد. به طرفش رفتم، سلام و احوالپرسی و خسته نباشید. ضمن صحبت گفت که مسئولان وعده داده اند که باشگاه را از ارتش خریده ودر اختیار بچه های محل قرار دهند و انتظار داشت که این کار زودتر صورت گیرد چرا که هرلحظه ممکن است ارتش زمین این مجموعه را همانند بقیه ی قسمتهای چهاربیشه تا بازار چشمه علی، ورک شاپ و غیره به کسی واگذار کند. من هم این دلمشغولی را دارم والبته سوالی که هرگز جوابش را نگرفتم، آیا ارتش حق دارد زمینهای این شهر را واگذار کند؟

  سپس وارد محوطه ی باشگاه شدم، نوجوانانی که با علاقه و شوق بازی می کردند، عده ای شوت زدن، گروهی دریبل کردن و بخشی کارگروهی را تمرین می کردند و چندنفری هم پینگ پونگ بازی می کردند. چندنفر از جوانان هم کنار ایستاده و ضمن تشویق، آنها را راهنمایی می کردند. باور کنید خیلی خوشحال شدم اگر دیگر صداری گوینده ی باشگاه که هنگام بازی لوتو می گفت: سه شماره، پنج شماره، لین و هوس و یا صداری تق و توق صندلیهای آهنی ارج که کارگران برای نمایش فیلم تابستانی می چیدند، شنیده نمی شد ولی صدای پراز شوق نوجوانانی که پس از مدتها جایی را برای ورزش کردن پیدا کرده بودند، صدایی بسیار دلنشین بود. ته دلم برای شهنی کرم، جاویدان و همه ی کسانی که برای تحقق این امر تلاش کرده بودند آرزوی موفقیت بیشتر کردم. هنگام بیرون آمدن چندتا عکس هم گرفتم خصوصا آرم باشگاه دارایی را که  دوباره روی در باشگاه کاوه نقاشی کرده بودند و آن را به همه ی دارایی چی های قدیمی محله ام تقدیممی کنم.. 

 

 

 

تبریک سال تحصیلی جدید

   با یاد و نام خدا 

   سال تحصیلی جدید مبارک 

 

 

 

 

  سال تحصیلی جدید را به همه ی دست اندرکاران آموزش و پرورش، همکارانم در آموزش و پرورش مسجدسلیمان و خصوصا به همکاران بازنشسته تبریک می گویم. 

  یادی هم بکنیم از همکاران بازنشسته که به جبر زمان و جرم بازنشستگی، از خاطره ها رفته اند همچون آقایان حیدرقلی کاوش، موسی پور، فرهادیان و... ، و نیز کسانی که دیگر در بین مانیستند زنده یادان زالی کاهکش، مطلق، ارزانی، یدالله بابادی و ... .  

یادی از جنگ

      بایاد و نام خدا

      یادی از جنگ

    31 شهریورماه یادآور تجاوز ناجوانمردانه و غیرانسانی نیرو های عراقی به ایران است. یادآورهشت سال جنگ نابرابر و جنگی که در قالب هیچکدام از قوانین و قواعد بین المللی نگنجیده و نمی گنجد. حوادث و اتفاقاتی که در این مدت برای مردم افتاد در هیچ جای تاریخ نظیر نداشته است. جنگ با نیروهای خونخوار و تابن دندان مسلح عراقی که به هیچ اصل انسانی و بین المللی پایبند نبوده و از استفاده از هیچ سلاحی نیز رویگردان نبودند.

  اگر ژاپنی ها هنوز آثار بمبارانهای اتمی هیروشیما و ناکازاکی را در تولد کودکان ناقص الخلقه می بینند و  اگر ویتنامی ها بمبهای ناپالم امریکایی را به یاد دارند، ما نیز هنوز خاطره ی تلخ رفتار غیر انسانی عراقیها، موشک باران مسجدسلیمان و دزفول،  بمبارانهای کور جنگنده های عراقی،  بمبارانهای شیمیایی و …  را از یاد نبرده و نخواهیم برد.

  هنوزآن همشهری شهیدم را که در سال 1364 براثر اصابت موشک عراقی پودر شد و حتی جسدی از وی به دست نیامد، جسد همکار شهیدم محمد آذر در هنرستان شهید واقفی،  ترس و هراسی که در چهره ی فرزندم در حملات هوایی می دیدم،  اجساد لت و پار شده ی ساکنان پشت برج در حملات هوایی و موشکی عراقیها و …، همه را به یاد دارم و به اینها عواقب روحی ناشی از این اعمال سبعانه را اضاقه کنید،  پیامدهایی که هیچگاه  دیده نشده و به حساب نیامده اند. به راستی چه تلخ بود.

  هنوز هم بسیاری از مردم این مرزو بوم از آسیب های ناشی از مواد شیمیایی رنج می برند و هر از گاهی شاهدیم که یکی از این عزیزان، این بزرگمردانی که پیکر بیمارشان نمایانگر سبعیت عراقی هاست، به خیل شهیدان می پیوندد. هنوز وقتی از کنار دبیرستان دکتر کرم زاده ( معلم سابق ) می گذرم،  خاطره ی حمله ی وحشتناک موشکی سال 1364  را به یاد می آورم.

  31  شهریور  روز آغاز جنگ ددمنشانه ی عراق علیه ایران و یکی از تلخترین ایام زندگی ملت ایران را،  به یاد هزاران نفری که به دست این خونخواران و به ناجوانمردانه ترین شیوه های ممکن به شهادت رسیده، مصدوم وزمینگیر گردیده و یا مفقودالاثر شده اند،  برای همیشه پاس می داریم.

عکسی از مسجدسلیمان - یک هبانه

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از یک هبانه 

 

 

  یاد آن روزها بخیر، خبری از انواع وسایل خنک کننده نبود هروقت از راه می رسیدیم، لیوانی از آب خنک آن می نوشیدیم و . . با تشکر از همشهری خوبم آقای محمدرضا دادگر که اجازه دادند از این عکس استفاده کنم.

عکسی از مسجدسلیمان

  با یاد و نام خدا 

  عکسی از مسجدسلیمان - نمایی از یک مَشک آب مدرن